عشق جانم
پارت آخر
از زبان راوی: چند وقتی گذشته بود حال نیکولای بهتر شده بود یه روز که تنهایی داشت گریه می کرد حواسش نبود که فئودور اونو با این حال دیده بود اونم عاشق اربابش شده بود ولی نمی تونست بگه داشت توی خودش غرق میشد انگاری یه حرفی رو دلش سنگینی میکرد
فئودور بغلش کرد و شروع به نوازش کردنش کرد و نیکولای تازه متوجه شد که چجوری ضایع شد
- چرا داشتی گریه می کردی
+ هیچی ارباب همین طوری
- همین طوری که آدم اینجوری گریه نمیکنه بگو ببینم چی شده فسقلی
+راستش یه حرف رو دلم سنگینی میکرد میخواستم گریه کنم تا خالی شم
- قربون قلب کوچیکت برم حرفت رو بزن
+ راستش من....من میخواستم... یعنی میخوام بگم ....من....من دوست تون دارم .... خیلی
فئودور از شدت ذوق نیکولای رو تو بغلش له کرد
+ ارباب...آخ
فئودور آروم تر بغلش کرد
- منم دوست دارم عاشقتم فرشته کوچولو چرا زودتر بهم نگفتی قشنگم عاشقتم
+ ارباب
- بسته دیگه ارباب ارباب بگو فئودور
+ اما من
- اگه نگی میدونی چی میشه
+ چی ..نه چشم.... فئودور
- جانم
+ میشه اجازه بدید من گیتار بزنم
- معلومه گیتارت کجاست
گیتارش رو از زیر تخت در اورد یه گیتار قدیمی بود که داشت خراب میشد
شروع کرد به نواختن چقدر آرامش بخش بود
چند ساعت بعد فئودور در حالیکه چشمای نیکولای رو بسته بود اون رو به اتاقی
- خب حالا اجازه داری چشمات رو باز کنی
نیکولای با دیدن اون اتاق شگفت زده شد یه اتاق پر از ساز های گرون قیمت حتی گرون ترین گیتار ها رو هم داشت
- اینجا همش مال توعه
+ واقعا اینجا برای منه
- آره قشنگم
یهو پرید بغل فئودور
+ عاشقتم
- منم عاشقتم فرشته کوچولو
پایان ❤️
از زبان راوی: چند وقتی گذشته بود حال نیکولای بهتر شده بود یه روز که تنهایی داشت گریه می کرد حواسش نبود که فئودور اونو با این حال دیده بود اونم عاشق اربابش شده بود ولی نمی تونست بگه داشت توی خودش غرق میشد انگاری یه حرفی رو دلش سنگینی میکرد
فئودور بغلش کرد و شروع به نوازش کردنش کرد و نیکولای تازه متوجه شد که چجوری ضایع شد
- چرا داشتی گریه می کردی
+ هیچی ارباب همین طوری
- همین طوری که آدم اینجوری گریه نمیکنه بگو ببینم چی شده فسقلی
+راستش یه حرف رو دلم سنگینی میکرد میخواستم گریه کنم تا خالی شم
- قربون قلب کوچیکت برم حرفت رو بزن
+ راستش من....من میخواستم... یعنی میخوام بگم ....من....من دوست تون دارم .... خیلی
فئودور از شدت ذوق نیکولای رو تو بغلش له کرد
+ ارباب...آخ
فئودور آروم تر بغلش کرد
- منم دوست دارم عاشقتم فرشته کوچولو چرا زودتر بهم نگفتی قشنگم عاشقتم
+ ارباب
- بسته دیگه ارباب ارباب بگو فئودور
+ اما من
- اگه نگی میدونی چی میشه
+ چی ..نه چشم.... فئودور
- جانم
+ میشه اجازه بدید من گیتار بزنم
- معلومه گیتارت کجاست
گیتارش رو از زیر تخت در اورد یه گیتار قدیمی بود که داشت خراب میشد
شروع کرد به نواختن چقدر آرامش بخش بود
چند ساعت بعد فئودور در حالیکه چشمای نیکولای رو بسته بود اون رو به اتاقی
- خب حالا اجازه داری چشمات رو باز کنی
نیکولای با دیدن اون اتاق شگفت زده شد یه اتاق پر از ساز های گرون قیمت حتی گرون ترین گیتار ها رو هم داشت
- اینجا همش مال توعه
+ واقعا اینجا برای منه
- آره قشنگم
یهو پرید بغل فئودور
+ عاشقتم
- منم عاشقتم فرشته کوچولو
پایان ❤️
۵.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.