فیک آقای خشن قسمت دوم
ماریسا با بهترین دوستش آنیکا قرار گذاشته بود بره کافه
سوار اتوبوس شد و رسید به کافه رفت داخل و نشست سرمیزی که رزرو کرده بود
جون کوک هم ماریسا تعقیب کرده بود
درست روبه روی میز ماریسا نشست
و روزنامه میخوند
ماریسا باگوشی بازی میکرد تا آنیکا بیاد
یهو چشمش به جون کوک افتاد بهش چشمک زد خندید
ماریسا سریعی نگاه به پایین کرد خجالت کشید آنیکا اومد و نشست سرمیز دوتا کاپوچینو سفارش دادن و مشغول صحبت شدن که جشن تولد رفیقشون ماریا رو کجا بگیرن یا کادو بهش چی بدن
جون کوک هر چند دقیقه یکبار چشمک میزد و میخندید ماریسا هم خجالتی میشد
آنیکا پرسید واااا چیزی شده همش سرت رو میندازی پایین
ماریسا گفت نه بابا بگو
سوار اتوبوس شد و رسید به کافه رفت داخل و نشست سرمیزی که رزرو کرده بود
جون کوک هم ماریسا تعقیب کرده بود
درست روبه روی میز ماریسا نشست
و روزنامه میخوند
ماریسا باگوشی بازی میکرد تا آنیکا بیاد
یهو چشمش به جون کوک افتاد بهش چشمک زد خندید
ماریسا سریعی نگاه به پایین کرد خجالت کشید آنیکا اومد و نشست سرمیز دوتا کاپوچینو سفارش دادن و مشغول صحبت شدن که جشن تولد رفیقشون ماریا رو کجا بگیرن یا کادو بهش چی بدن
جون کوک هر چند دقیقه یکبار چشمک میزد و میخندید ماریسا هم خجالتی میشد
آنیکا پرسید واااا چیزی شده همش سرت رو میندازی پایین
ماریسا گفت نه بابا بگو
۷۶۲
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.