وقتی کسی که نباید بهت نزدیک میشه و...
وقتی کسی که نباید بهت نزدیک میشه و...
تک پارتی طولانی
(ویو جی یونگ)
کارم تموم شد رفتم بیرون (نکته: جی یونگ کارآموزه) جیمین اونور وایساده بود خواستم برم پیشش که یه پسره که نمیشناسمش اومد پیشم
....:تو جی یونگ هستی درسته؟
جی یونگ: اره
....: خب خیلی خوشحال میشم باهات آشنا شم میای بریم یه قهوه بخوریم؟
جی یونگ: اما
....:نمیخای که رد کنی نه؟
جی یونگ: باشه بریم
مجبور شدم باهاش برم روم نمیشد بگم نه ولی جیمین....امیدوارم عصبانی نشه
(ویو جیمین)
منتظر جی یونگ بودم کارش تموم شه بیاد پیشم که یهو دیدم با یه جون رفت کافه...راستش یه جون همیشه دشمن من بوده و ازش متنفرم...وقتی دیدم جی یونگ با اون رفت خون جلو چشمامو گرفت...رفتم دنبالشون دیدم هی داره به جی یونگ نزدیک و نزدیک تر میشه...رفتم دست جی یونگ رو گرفتم و کشیدم عقب
....:جیمین داری چیکار میکنی؟
جی یونگ: ش.ش.شما همو میشناسید؟
....:اره عزیزم خیلی خوبم همو میشناسیم
جیمین: عزیزم؟که عزیزم؟(یه خنده با حرص میزنه و یهو یه مشت میزنه تو صورت پسره پخش زمین میشه بیچاره)
جی یونگ: ج.جیمین
جیمین: تو غلط کردی به دوست دختر من میگی عزیزم
دست جی یونگ رو میگیره و میرن تو ماشین
جی یونگ: چرا اونکارو کردی؟
جیمین: تو...از اونم عوضی تری...چطور میتونی با کسی که ازش متنفرم بری کافه؟هوممم؟دیگه نمیخام ببینمت
(ویو جی یونگ)
نمیدونم جیمین چرا اینکارو میکنه...یعنی چه کسی که ازش متنفره؟یعنی چی دیگه نمیخاد منو ببینه...از حرفاش خیلی دلم شکست
جی یونگ: خیلی خب دیگه همو نمیبینیم....میخام پیاده شم
جیمین همیشه میگفت میرسونمت خونه بعد هرکاری میخای بکن اما اینبار وسط خیابون منو پیاده کرد...یه تاکسی گرفتم تو تاکسی همش گریه میکردم
راننده: دخترم حالتون خوبه؟
جی یونگ: خوبم
راننده: ولی خوب نیستی...سخت نگیر...همه چی درست میشه
جی یونگ: خیلی ممنون امیدوارم
نمیخواستم برم خونه با این حالم پس رفتم پیش یونجی (دوست صمیمیش)
همینکه درو باز کرد رفتم بغلش
یونجی: خوبی؟چرا چشات قرمز شده؟گریه کردی
جی یونگ: برات تعریف میکنم
رفتیم تو همه چیرو براش تعریف کردم از دست جیمین خیلی عصبانی شد ولی بهش حقم داد و میگفت هر کس دیگه ای بجای جیمینم بود قاطی میکرد اینجوری و حتی بدتر
یه فیلم دیدیم تا حالم بهتر شه بعد خوابمون برد
ادامه در کامنت
تک پارتی طولانی
(ویو جی یونگ)
کارم تموم شد رفتم بیرون (نکته: جی یونگ کارآموزه) جیمین اونور وایساده بود خواستم برم پیشش که یه پسره که نمیشناسمش اومد پیشم
....:تو جی یونگ هستی درسته؟
جی یونگ: اره
....: خب خیلی خوشحال میشم باهات آشنا شم میای بریم یه قهوه بخوریم؟
جی یونگ: اما
....:نمیخای که رد کنی نه؟
جی یونگ: باشه بریم
مجبور شدم باهاش برم روم نمیشد بگم نه ولی جیمین....امیدوارم عصبانی نشه
(ویو جیمین)
منتظر جی یونگ بودم کارش تموم شه بیاد پیشم که یهو دیدم با یه جون رفت کافه...راستش یه جون همیشه دشمن من بوده و ازش متنفرم...وقتی دیدم جی یونگ با اون رفت خون جلو چشمامو گرفت...رفتم دنبالشون دیدم هی داره به جی یونگ نزدیک و نزدیک تر میشه...رفتم دست جی یونگ رو گرفتم و کشیدم عقب
....:جیمین داری چیکار میکنی؟
جی یونگ: ش.ش.شما همو میشناسید؟
....:اره عزیزم خیلی خوبم همو میشناسیم
جیمین: عزیزم؟که عزیزم؟(یه خنده با حرص میزنه و یهو یه مشت میزنه تو صورت پسره پخش زمین میشه بیچاره)
جی یونگ: ج.جیمین
جیمین: تو غلط کردی به دوست دختر من میگی عزیزم
دست جی یونگ رو میگیره و میرن تو ماشین
جی یونگ: چرا اونکارو کردی؟
جیمین: تو...از اونم عوضی تری...چطور میتونی با کسی که ازش متنفرم بری کافه؟هوممم؟دیگه نمیخام ببینمت
(ویو جی یونگ)
نمیدونم جیمین چرا اینکارو میکنه...یعنی چه کسی که ازش متنفره؟یعنی چی دیگه نمیخاد منو ببینه...از حرفاش خیلی دلم شکست
جی یونگ: خیلی خب دیگه همو نمیبینیم....میخام پیاده شم
جیمین همیشه میگفت میرسونمت خونه بعد هرکاری میخای بکن اما اینبار وسط خیابون منو پیاده کرد...یه تاکسی گرفتم تو تاکسی همش گریه میکردم
راننده: دخترم حالتون خوبه؟
جی یونگ: خوبم
راننده: ولی خوب نیستی...سخت نگیر...همه چی درست میشه
جی یونگ: خیلی ممنون امیدوارم
نمیخواستم برم خونه با این حالم پس رفتم پیش یونجی (دوست صمیمیش)
همینکه درو باز کرد رفتم بغلش
یونجی: خوبی؟چرا چشات قرمز شده؟گریه کردی
جی یونگ: برات تعریف میکنم
رفتیم تو همه چیرو براش تعریف کردم از دست جیمین خیلی عصبانی شد ولی بهش حقم داد و میگفت هر کس دیگه ای بجای جیمینم بود قاطی میکرد اینجوری و حتی بدتر
یه فیلم دیدیم تا حالم بهتر شه بعد خوابمون برد
ادامه در کامنت
۱.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.