عشقی که بهم دادی
"part 55"
+نه تهیونگ تو نمیتونی خون بدی(داد و گریه)
منم صدامو بردم بالا
_ا.ت منظورت چیه؟...چرا نمیتونم
+چون....چون اقوام درجه ۱ نمیتونن خون بدن
جا خوردم
پس حدسم درست بود؟
من پسر دارم
واقعا فک نمیکردم...فقط نقشه بود که مطمئن شم
_ا.ت!...ت..تو الان چی گفتی؟
با گریه سرشو آورد بالا و تو چشام خیره شد
تکیه دادم به دیوار ... ماتم برده بود
*از زبان ا.ت
ولی جیهون چطوری تصادف کرده مگه اون مهد کودک خراب شده در و پیکر نداره؟
دیدم هانا داره صدا م میزنه
×معلومه کجایی؟...گ...گوشیت خیلی وقته داره زنگ میخوره...جیهون چطوره؟
اشکامو پاک کردم و گوشی رو از دست هانا گرفتم
مربی هان بود
؛سلام خانم کیم میخواستم بگم که جیهون زمین خورده و الان خوبه...نگرانش نباشید
+چی؟...چی گفتی؟!!!!!!....اون خورده زمین؟
؛بله...ما الان تو بیمارستان(یه اسمی)هستیم
+و..ولی
گوشی رو قطع کردم
تهیونگ رو نگاه کردم که هنوز تو شوک بود
رفتم سمتش و یقه پیراهشو گرفتم
+تو...ای عوضی...چطور تونستی؟!(داد)
تهیونگ هیچی نمیگفت و فقط به چشمام نگاه میکرد
تکونش دادم
_تو چطور تونستی اینطوری بازیم بدی؟(داد)
از داد زدن تهیونگ ترسید و یقه شو ول کردم و رفتم عقب
اومد سمتم و شونه هامو محکم گرفت
_ پنج ساااال...بازیم دادی...ا.ت...چرااااا؟! (داد)
سرمو آوردم بالا و به صورت عصبانیش نگاه کردم
+تو ازم متنفر بودی...توقع داشتی بهت بگم ازت بچه دارم
_من حق داشتم بدونم...چرا جای من تصمیم گرفتی
یهو دیدم صدای سعت دست تهیونگ اومد
خیلی عصبی بود
ضربان قلبش داشت میرفت بالا
دستشو گذاشت روی قلبش و فشار داد...داشت میوفتاد
به زور نگه ش داشتم
+هانا چرا نگاه میکنی برو دکتر رو خبر کن...جونگکوک رو پیدا کن زود باش حالش خوب نیست
×ه...ها؟...آها....الان میرم
سعی کردم تهیونگ رو ببرم نزدیک صندلی که بشینه
دویدم و رفتم از آبسردکن براش آب آوردم
_ا.ت...د...دکتر خبر کن
+الان میاد...سعی کن آب بخوری...قرصات کجان؟
به کت ش اشاره کرد و جلد قرص ش رو از جیب کتش در آوردم و قرص رو گذاشتم توی دهنش
*نیم ساعت بعد
*از زبان ا.ت
توی اتاق منتظر بودم تا جونگکوک وضعیت قلب تهیونگ رو چک کنه
=فشار عصبی زیادی بهتون وارد شده...خوبه سکته نکردین
تهیونگ از جاش بلند شد و کت شو برداشت و انداخت رو دستش
_ممنون
رفت بیرون
=ا.ت معلومه اینجا چخبره؟
+خودمم نمیدونم جونگکوکی...مغزم داره میترکه
+نه تهیونگ تو نمیتونی خون بدی(داد و گریه)
منم صدامو بردم بالا
_ا.ت منظورت چیه؟...چرا نمیتونم
+چون....چون اقوام درجه ۱ نمیتونن خون بدن
جا خوردم
پس حدسم درست بود؟
من پسر دارم
واقعا فک نمیکردم...فقط نقشه بود که مطمئن شم
_ا.ت!...ت..تو الان چی گفتی؟
با گریه سرشو آورد بالا و تو چشام خیره شد
تکیه دادم به دیوار ... ماتم برده بود
*از زبان ا.ت
ولی جیهون چطوری تصادف کرده مگه اون مهد کودک خراب شده در و پیکر نداره؟
دیدم هانا داره صدا م میزنه
×معلومه کجایی؟...گ...گوشیت خیلی وقته داره زنگ میخوره...جیهون چطوره؟
اشکامو پاک کردم و گوشی رو از دست هانا گرفتم
مربی هان بود
؛سلام خانم کیم میخواستم بگم که جیهون زمین خورده و الان خوبه...نگرانش نباشید
+چی؟...چی گفتی؟!!!!!!....اون خورده زمین؟
؛بله...ما الان تو بیمارستان(یه اسمی)هستیم
+و..ولی
گوشی رو قطع کردم
تهیونگ رو نگاه کردم که هنوز تو شوک بود
رفتم سمتش و یقه پیراهشو گرفتم
+تو...ای عوضی...چطور تونستی؟!(داد)
تهیونگ هیچی نمیگفت و فقط به چشمام نگاه میکرد
تکونش دادم
_تو چطور تونستی اینطوری بازیم بدی؟(داد)
از داد زدن تهیونگ ترسید و یقه شو ول کردم و رفتم عقب
اومد سمتم و شونه هامو محکم گرفت
_ پنج ساااال...بازیم دادی...ا.ت...چرااااا؟! (داد)
سرمو آوردم بالا و به صورت عصبانیش نگاه کردم
+تو ازم متنفر بودی...توقع داشتی بهت بگم ازت بچه دارم
_من حق داشتم بدونم...چرا جای من تصمیم گرفتی
یهو دیدم صدای سعت دست تهیونگ اومد
خیلی عصبی بود
ضربان قلبش داشت میرفت بالا
دستشو گذاشت روی قلبش و فشار داد...داشت میوفتاد
به زور نگه ش داشتم
+هانا چرا نگاه میکنی برو دکتر رو خبر کن...جونگکوک رو پیدا کن زود باش حالش خوب نیست
×ه...ها؟...آها....الان میرم
سعی کردم تهیونگ رو ببرم نزدیک صندلی که بشینه
دویدم و رفتم از آبسردکن براش آب آوردم
_ا.ت...د...دکتر خبر کن
+الان میاد...سعی کن آب بخوری...قرصات کجان؟
به کت ش اشاره کرد و جلد قرص ش رو از جیب کتش در آوردم و قرص رو گذاشتم توی دهنش
*نیم ساعت بعد
*از زبان ا.ت
توی اتاق منتظر بودم تا جونگکوک وضعیت قلب تهیونگ رو چک کنه
=فشار عصبی زیادی بهتون وارد شده...خوبه سکته نکردین
تهیونگ از جاش بلند شد و کت شو برداشت و انداخت رو دستش
_ممنون
رفت بیرون
=ا.ت معلومه اینجا چخبره؟
+خودمم نمیدونم جونگکوکی...مغزم داره میترکه
۳.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.