주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۱۵
مینجی:جیمین بیا اینجارو نگه دار تا خون نره من اینو تمیز میکنم*جیمین میره و همین کارو میکنه مینجی دیتُل و تمیز کنننده رو برمیداره و میریزه تو جای زخم و میماله*
مینجی:شماها چرا وایستادین زنگ بزنید آمبولانس زود باشید
کوک:اولا با اربابت درست حرف بزن دومن
ته:عع ول کن الان این رو *ته زنگ میزنه*
ته:خیلی ممنون....... الان میان
مینجی:خوبه
مرده:اییییییییی
مینجی:اهههههههه اهههههه*داشت گلوله رو در میاورد چاقو رو برمیداره و یکم سوراخ رو باز تر میکنه و گلوله رو یواش یواش در میاره و دوباره تمیز کننده میریزه تا چرکاش یکم کم بشن تا امبولانس بیاد تو عمارت یکم فاصلش زیاد بود و دوباره پارچه رو نگه میداره که امبولانس میرسه*
👨🏻💼شما هم باید بیایید
مینجی:هوم
تو امبولانس:
👨🏻💼بیمار چی شدن
مینجی:یکی با اسلحه به بغله شکممشون بین شکم و کمر زده خونه زیادی رو از دست دادن من حدود چند دیقه بعدش دیدمشون باید برن اتاقه عمل گاز رو بهشون بدین من گلوله رو در اوردم و بیمار رو به هوش اوردم
👨🏻💼شما چی هستید!؟
مینجی:من یه خ.ک من رشته پزشکی خوندم میدونم زود باشید *میرسن و میرن تو و اون بیمار رو میبرن تو اتاق عمل هیچ دکتذی ولی نبود تو اون بیمارستان فقط چنتا دکتر بودن که کارشون متفاوت بود برای همین مینجی رف و عملش کرد*
فردا:
صبح:
یکی از دکترا:اینجا چیشده دیشب
اون یکی دکتر:زاهرن*موضوع رو میگه*
همسر بیمار:خیلی ممنونم خانم که جون همسرم رو نجات دادین
بچه اونا:خیلی ممنون
مینجی:کاره خاصی نکردم خواهش میکنم*بعد کلی کار *
راهرو بیمارستان:
جیمین:مینجی!؟
مینجی:اوو جیمین
جیمین:چی شد
مینجی:*گفت حالا*
جیمین:اوو دکتری یه پا هاا
مینجی:باید برگردیم عمارت
جیمین:اره اتفاقی که نیفتاد!؟
مینجی:نه رئیس بیمارستان فقط خواست اینجا کار کنم کلی گفت ولی من نمیتونم برا همین قبول نکردم اون مرده اذدواج کرده بود طلبکارا باهاش اینکارو کردن یکم پول به خوانوادش دادم بچه هم داره بیچاره
جیمین:خیلی مهربونی
مینجی:بهتره برگردیم که جئون دیگه.....🔪🔪
جیمین:اره بریم
عمارت:
شرط پارتا بعد:
۲۰لایک💊
۲۰کامنت💉
ببخشید دیر شد رفتم مغازه و لایو کوک رو دیدم الان گذاشته بود مسدونسد تو کره وقتی کوک لایو گزاشت ساعت ۱:۵۳شب بود الان ساعت دو و نیم شبه 💊💊💊💉💉
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۱۵
مینجی:جیمین بیا اینجارو نگه دار تا خون نره من اینو تمیز میکنم*جیمین میره و همین کارو میکنه مینجی دیتُل و تمیز کنننده رو برمیداره و میریزه تو جای زخم و میماله*
مینجی:شماها چرا وایستادین زنگ بزنید آمبولانس زود باشید
کوک:اولا با اربابت درست حرف بزن دومن
ته:عع ول کن الان این رو *ته زنگ میزنه*
ته:خیلی ممنون....... الان میان
مینجی:خوبه
مرده:اییییییییی
مینجی:اهههههههه اهههههه*داشت گلوله رو در میاورد چاقو رو برمیداره و یکم سوراخ رو باز تر میکنه و گلوله رو یواش یواش در میاره و دوباره تمیز کننده میریزه تا چرکاش یکم کم بشن تا امبولانس بیاد تو عمارت یکم فاصلش زیاد بود و دوباره پارچه رو نگه میداره که امبولانس میرسه*
👨🏻💼شما هم باید بیایید
مینجی:هوم
تو امبولانس:
👨🏻💼بیمار چی شدن
مینجی:یکی با اسلحه به بغله شکممشون بین شکم و کمر زده خونه زیادی رو از دست دادن من حدود چند دیقه بعدش دیدمشون باید برن اتاقه عمل گاز رو بهشون بدین من گلوله رو در اوردم و بیمار رو به هوش اوردم
👨🏻💼شما چی هستید!؟
مینجی:من یه خ.ک من رشته پزشکی خوندم میدونم زود باشید *میرسن و میرن تو و اون بیمار رو میبرن تو اتاق عمل هیچ دکتذی ولی نبود تو اون بیمارستان فقط چنتا دکتر بودن که کارشون متفاوت بود برای همین مینجی رف و عملش کرد*
فردا:
صبح:
یکی از دکترا:اینجا چیشده دیشب
اون یکی دکتر:زاهرن*موضوع رو میگه*
همسر بیمار:خیلی ممنونم خانم که جون همسرم رو نجات دادین
بچه اونا:خیلی ممنون
مینجی:کاره خاصی نکردم خواهش میکنم*بعد کلی کار *
راهرو بیمارستان:
جیمین:مینجی!؟
مینجی:اوو جیمین
جیمین:چی شد
مینجی:*گفت حالا*
جیمین:اوو دکتری یه پا هاا
مینجی:باید برگردیم عمارت
جیمین:اره اتفاقی که نیفتاد!؟
مینجی:نه رئیس بیمارستان فقط خواست اینجا کار کنم کلی گفت ولی من نمیتونم برا همین قبول نکردم اون مرده اذدواج کرده بود طلبکارا باهاش اینکارو کردن یکم پول به خوانوادش دادم بچه هم داره بیچاره
جیمین:خیلی مهربونی
مینجی:بهتره برگردیم که جئون دیگه.....🔪🔪
جیمین:اره بریم
عمارت:
شرط پارتا بعد:
۲۰لایک💊
۲۰کامنت💉
ببخشید دیر شد رفتم مغازه و لایو کوک رو دیدم الان گذاشته بود مسدونسد تو کره وقتی کوک لایو گزاشت ساعت ۱:۵۳شب بود الان ساعت دو و نیم شبه 💊💊💊💉💉
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۸.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.