part19
سوا
لباسمو تو مشتم گرفتم...تا حالا همچین خطری تهدیدم نکرده بود...همچین موقعیتی معذبم میکنه
سونگ : ببخشیدا
سوا :"نیم نگاه"
سونگ : فک کنم بهتره شما برین اینکارو انجام بدین...بهتون بر نخوره ولی ما برای تامین این امنیت کلی زحمت کشیدیم..بعدشم لطف کردیم و شمارو راه دادیم اینجا....حالا هم شما دوتا پا شدین دارین از این امکاناتی که به سختش فراهم کردیم استفاده میکنین "لبخند"بنظرتون بی انصافی نیس؟راستشم دلیل کم اومدن خوراکی اینه هم چون تعدادمون زیاد شد
سوا:"عصبی"
این مزخرفات یعنی چی؟!!!!واقعا که...این شما بودین که نودلایی که سونبه اورد رو خوردین
سونگ : خب نظرتون چیه؟...اگه وضعیت اینطور پیدا کنه هممون میمیریم...پس..واسه حفط عدالت و امنیت بینمون اینکارو کنین"پوزخند"
حفظ عدالت و همکاری؟...واقعا شوخیتون گرفته؟...کی بود که تمام غذای مارو خورد؟
به داهیون نگا کردم که روشو ازم برگردودن و رف پیش سونگ...
سوا: " جا خوردن"
از نظرشون ما فقد بیگانه ایم...اگه هم اعتراض کنیم بیشتر بامون لج میکنن
کوک : خب زارت و زورت بسه(به به جئون نمایان شد)(علاقه شدیدی به کلمه زارت دارم نمیدونم چرا)
سوا: هوم؟
کوک: اگه به لطف و کمک ما نیاز دارین،بهتره اینقد نزنین تو خاکی و یه راست برین سر اصل مطلب....دیگه بگین میخوایم اگه یهو اوضاع خیط شد شما دوتا به جای ما بمیرین...منظورتون اینه دیگه نه؟..میخواین غذا کوفت کنین اما عرضه پیدا کردنشو ندارین...حتی حاضر نیستین برین دنبالش بگردین فقد به جونتون چسبیدین و همینجوری یه گوشه نشستین "پوزخند"
همه از حرف سونبه شوکه شده بودن. بله...انگار همینو میخواستن...
سونگ :" عصبی"
+چ..چی گفتی؟
÷م..ما کی همچین حرفی زدیم
داهیون : اول شما دو نفر بودین که....
سوا : داهیون تو ساکت شو..تو هم با ما بودی اگه یادت بود...فهمیدیم باشه؟...حالا که اینقد عاجز و ناتوانین خودمون میریم دنبال غذا ولی همونطور که سونبه گف سونگ چرا بی پرده حرفتو نمیزنی؟دارین مارو بزور میفرستین چون براتون فقد دوتا غریبه بحساب میایم...واقعا باید از رفتارتون خجالت بکشین...خیر سرتون از ما هم بزرگترین
دست سونبه رو گرفتم رفتیم سمت در
سوا : بیا بریم سونبه
رفتیم بیرون
________________
همه بعد از دیدن این پارت
همه : عه بالاخره سوا شجاع شد پرید وسط معرکه
همه : داهیونه پفیوز خیانت کار
همه :_در حال کشیدن نقشه مرگ سونگ
__________________
لباسمو تو مشتم گرفتم...تا حالا همچین خطری تهدیدم نکرده بود...همچین موقعیتی معذبم میکنه
سونگ : ببخشیدا
سوا :"نیم نگاه"
سونگ : فک کنم بهتره شما برین اینکارو انجام بدین...بهتون بر نخوره ولی ما برای تامین این امنیت کلی زحمت کشیدیم..بعدشم لطف کردیم و شمارو راه دادیم اینجا....حالا هم شما دوتا پا شدین دارین از این امکاناتی که به سختش فراهم کردیم استفاده میکنین "لبخند"بنظرتون بی انصافی نیس؟راستشم دلیل کم اومدن خوراکی اینه هم چون تعدادمون زیاد شد
سوا:"عصبی"
این مزخرفات یعنی چی؟!!!!واقعا که...این شما بودین که نودلایی که سونبه اورد رو خوردین
سونگ : خب نظرتون چیه؟...اگه وضعیت اینطور پیدا کنه هممون میمیریم...پس..واسه حفط عدالت و امنیت بینمون اینکارو کنین"پوزخند"
حفظ عدالت و همکاری؟...واقعا شوخیتون گرفته؟...کی بود که تمام غذای مارو خورد؟
به داهیون نگا کردم که روشو ازم برگردودن و رف پیش سونگ...
سوا: " جا خوردن"
از نظرشون ما فقد بیگانه ایم...اگه هم اعتراض کنیم بیشتر بامون لج میکنن
کوک : خب زارت و زورت بسه(به به جئون نمایان شد)(علاقه شدیدی به کلمه زارت دارم نمیدونم چرا)
سوا: هوم؟
کوک: اگه به لطف و کمک ما نیاز دارین،بهتره اینقد نزنین تو خاکی و یه راست برین سر اصل مطلب....دیگه بگین میخوایم اگه یهو اوضاع خیط شد شما دوتا به جای ما بمیرین...منظورتون اینه دیگه نه؟..میخواین غذا کوفت کنین اما عرضه پیدا کردنشو ندارین...حتی حاضر نیستین برین دنبالش بگردین فقد به جونتون چسبیدین و همینجوری یه گوشه نشستین "پوزخند"
همه از حرف سونبه شوکه شده بودن. بله...انگار همینو میخواستن...
سونگ :" عصبی"
+چ..چی گفتی؟
÷م..ما کی همچین حرفی زدیم
داهیون : اول شما دو نفر بودین که....
سوا : داهیون تو ساکت شو..تو هم با ما بودی اگه یادت بود...فهمیدیم باشه؟...حالا که اینقد عاجز و ناتوانین خودمون میریم دنبال غذا ولی همونطور که سونبه گف سونگ چرا بی پرده حرفتو نمیزنی؟دارین مارو بزور میفرستین چون براتون فقد دوتا غریبه بحساب میایم...واقعا باید از رفتارتون خجالت بکشین...خیر سرتون از ما هم بزرگترین
دست سونبه رو گرفتم رفتیم سمت در
سوا : بیا بریم سونبه
رفتیم بیرون
________________
همه بعد از دیدن این پارت
همه : عه بالاخره سوا شجاع شد پرید وسط معرکه
همه : داهیونه پفیوز خیانت کار
همه :_در حال کشیدن نقشه مرگ سونگ
__________________
۲۱.۰k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.