2 part: half brother ...
از زبان جونگ کوک
شوگا امروز مارو ورداشت برد شهر بازی توی تونل وحشت دوتا دختر بودن که اینقدر کیوت جیغ میکشیدن که نگو یکشونم حالش بد بود که خداوکیلی یه تا دونه اوشکولات شیرین انداخت بالا و انگار که برق بهش وصل کرده باشن پر انرژی شد و رفت و بلیط گرفت و اینقدر جالب با دوستش ماشین سواری میکردن که منم واسه دور بعدش کاسه ی خودمون پسرا گرفتم
سوار که شدیم یه بار بهش خوردم که تو چهرش که دقیق شدم مامانی رزم رو دیدم این همه شباهت امکان نداشت
پسرا هم که یکی چند بتر به دختره خورده بودند مثل من تعجب کردن
بعد از پایان دور به بادیگارد قابل اعتمادم گفتم تعقیبش کنه و جین اطلاعات کامل زندگیش رو دراورد واسم
جین : خب این دختر قشنگتون
کیم ا.ت ۱۹ ساله
کره ی جنوبی زندگی میکنه
همراه خالش کیم مینجی
یه دوست داره به اسم میا که مثل خواهرن فک کنم همین دختره بود
خلاصه
سطح زندگی خیلی خوبی دارن
و تو مرکز سئول زندگی میکنه
دختر کیوت و مهربونی ولی فقط با کسایی که دوسشون داره
جونگ کوک : چرا با خالش زندگی میکنه
چرا بعد ۱۸ سال من یه دخترو دیدم که مثل مامانمه
چرا اون دختر باید کنار خالش زندگی کنه
تا یه مدت باید زیر نظر بگیرمش
و روبه بادیگاردش گفت : هروز از وقتی از خونه خارج میشه تا وقتی اخرشب وارد خونه میشه کجه میره چیکار میکنه با کی میگرده چی میخوره همه چیش سیر تا پیازش رو هرشب برام میفرستی
بادیگارد : بله قربان
جونگ کوک : العان هم برو دنبالش
شوگا : نکنه این همونی که دنبالشیم باسه
جونگ کوک : یه حسی بهم میگه خودشه چون
چشماش چشمای مامانی رزم بود کلا صورتش شبیه مامانی رزم بود خدایا چه اتفاقی داره میفته
شوگا امروز مارو ورداشت برد شهر بازی توی تونل وحشت دوتا دختر بودن که اینقدر کیوت جیغ میکشیدن که نگو یکشونم حالش بد بود که خداوکیلی یه تا دونه اوشکولات شیرین انداخت بالا و انگار که برق بهش وصل کرده باشن پر انرژی شد و رفت و بلیط گرفت و اینقدر جالب با دوستش ماشین سواری میکردن که منم واسه دور بعدش کاسه ی خودمون پسرا گرفتم
سوار که شدیم یه بار بهش خوردم که تو چهرش که دقیق شدم مامانی رزم رو دیدم این همه شباهت امکان نداشت
پسرا هم که یکی چند بتر به دختره خورده بودند مثل من تعجب کردن
بعد از پایان دور به بادیگارد قابل اعتمادم گفتم تعقیبش کنه و جین اطلاعات کامل زندگیش رو دراورد واسم
جین : خب این دختر قشنگتون
کیم ا.ت ۱۹ ساله
کره ی جنوبی زندگی میکنه
همراه خالش کیم مینجی
یه دوست داره به اسم میا که مثل خواهرن فک کنم همین دختره بود
خلاصه
سطح زندگی خیلی خوبی دارن
و تو مرکز سئول زندگی میکنه
دختر کیوت و مهربونی ولی فقط با کسایی که دوسشون داره
جونگ کوک : چرا با خالش زندگی میکنه
چرا بعد ۱۸ سال من یه دخترو دیدم که مثل مامانمه
چرا اون دختر باید کنار خالش زندگی کنه
تا یه مدت باید زیر نظر بگیرمش
و روبه بادیگاردش گفت : هروز از وقتی از خونه خارج میشه تا وقتی اخرشب وارد خونه میشه کجه میره چیکار میکنه با کی میگرده چی میخوره همه چیش سیر تا پیازش رو هرشب برام میفرستی
بادیگارد : بله قربان
جونگ کوک : العان هم برو دنبالش
شوگا : نکنه این همونی که دنبالشیم باسه
جونگ کوک : یه حسی بهم میگه خودشه چون
چشماش چشمای مامانی رزم بود کلا صورتش شبیه مامانی رزم بود خدایا چه اتفاقی داره میفته
۱۱.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.