شرطا چه زود رسید😐💔😂
فیک جونگ کوک (🔞جنبه نداری نخون)
My strict husband ⓟ²
ویو ات
رفتم تو اتاقم تا اماده شم اول لباسمو پوشیدم که موهامو درست کردم خراب نشه لباسمو پوشیدم (عکسشو می زارم) واقعا باز کوتاه بود چاک س.ی.نم کامل مشخص بود کرم مرطوب کننده رو برداشتم زدمو.......ارایشم کامل شد واقعا خوشگل شدم(چه اعتماد بنفسی پسندیدم:>)تصمیم گرفتم موهامو گوجه ای ببندم بهم میاد موهامو بستم کفشه پاشنه بلندمو پوشیدم کیفمو برداشتم ساعت 7:55بود با خودم گفتم الان دیگه کوک باید بیاد بهش زنگ زدم
ات:الو بانی جونم کجایی
کوک:بیب جلوی در منتظرتم
ات:واقعا خب بهم خبر میدادی
کوک:دیگه نخواستم عجله ای اماده شی
ات:الان میام (قطع کرد تلفنو)
وای یعنی ریکشن کوک قرار چی باشه رفتم پایین درو باز کردم دیدم کوک داخل ماشین منتظرمه سوارم ماشین شدم
ات:سلام ددی جونم
کوک:........
ات:عشقم چرا اینجوری نگا میکنی بد شدم؟
کوک:نه اتفاقا واقعا جذاب شدی ولی لباست خیلی کوتاه باز بهتر نیست بری عوض کنی؟
ات:وای باز کوک تو گیر دادنت شروع شد دوست داشتم اینو پوشیدم حالا هم راه بیوفت
کوک:وقتی میشنی ماتحت معلوم میشه وا
ات:باشه معلوم شه بدن خودمه دوست داشتم پوشیدم حالا راه بیوفت دنبال دعوا نباش
کوک:باشه اما شب سختی قرار داشته باشی
ات:...😳
راه افتادیم یعنی خدایا قرار شب چه اتفاقی بیوفته(چیز خاصی نیستش فقط مثل قبل نمی تونی راه بری عزیزم😊❤️)
رسیدم از ماشین پیاده شدم کوک دستمو گرفتو گفت
کوک:ببین ات باهات شوخی ندارم از کنارم تکون نمیخوری مست نمیکنی وگرنه من میدونم با تو
ات:باشه برو
رفتیم انقد بو الکل میومد حالم بهم خورد بیشتر دخترای اونجا بهشون میخورد هرزه باشن لباساشون اینه خودم باز بود
کوک:بیب من میرم دوتا نوشیدنی بیارم
ات:اوکی
داشتم همینطوری این ور اون ورو نگا میکردم که یهو تهیونگ جیمین دیدم اومدن سمتم
جیمین:های ات چطوری کوک کو
ات:خوبم مرسی رفته نوشیدنی بگیره شما چطورین
تهیونگ:ماهم خوبیم چه خوشگل شدی
ات:مرسی
جیمین:عجیبه کوک گذاشته اینطوری لباس بپوشی
ات:هه😂😁
(کوک اومد)
کوک:سلام بچه ها چطورین
تهیونگ:خوبیم مرسی
کوک:بیاین بریم برقصیم خیلی وقت باهم نرقصیدیم ات تو نمیای میشینی یه جا نگا میکنی چون لباست کوتاه
ات:اوووففف باشه اه
رفتن رقصیدن منم نوشیدنی میخوردم نگاشون میکردم که دارن میرقصن یهو دیدم یه دختره اومد به کوک چسبید در حد مرگ عصبی شدم خودشو داشت میم.الید به کوک اما مثل اینکه کوکم خوشش اومده بود همینطوری داشتم فشارر میخوردم که یهو یه پسر مست اومد بغلم نشست
پسره:جون خوشگله امشبو میای با من باشی
ات:برو گمشو بابا
پسره:نگران نباش بزرگه(نه نه بابات از چند سالگی ولت کردن؟🗿💔)
ات:خفشو مرتیکه هیز
یهو دیدم داره پامو لمس میکنه واقعا ترسیدم نمی دونم چرا
ات:نکن بیشور برو اون....خواستم بلند شم دستمو گرفتم افتادم رو پاش که از شانس گو.هم کوک مارو دید از قیافش عصبانیت داد میزد اومد سمتم با مشت زد تو صورت پسر دستمو کشید کشون کشون سمت ماشین میبرد(برای شادی روح مرحوم صلوات ممدی ختم کن🗿📿💔)
ات:کوک لطفا اروم باش اونطوری که فک میکنی نیست..
کوک:خفشو (باداد)
سوار ماشین شدیم
با تمام سرعت به سمت خونه می رفت
ات:کوک لطفا اروم برو الان تصادف میکنیم(نکران نباش بچم حرفه ایه🌚)
کوک:گفتم خفشووووووو( باداد)
ات:(گریه میکنه)
رسیدیم خونه دستمو محکم گرفت برد سمت در خونه واقعا استرس داشتم یعنی خدایا قرار چه بلایی سرم بیاره...
شرط پارت بعد:
۶لایک ۲کامنت برین حال کنین🗿😂
فالو:فالو♡
My strict husband ⓟ²
ویو ات
رفتم تو اتاقم تا اماده شم اول لباسمو پوشیدم که موهامو درست کردم خراب نشه لباسمو پوشیدم (عکسشو می زارم) واقعا باز کوتاه بود چاک س.ی.نم کامل مشخص بود کرم مرطوب کننده رو برداشتم زدمو.......ارایشم کامل شد واقعا خوشگل شدم(چه اعتماد بنفسی پسندیدم:>)تصمیم گرفتم موهامو گوجه ای ببندم بهم میاد موهامو بستم کفشه پاشنه بلندمو پوشیدم کیفمو برداشتم ساعت 7:55بود با خودم گفتم الان دیگه کوک باید بیاد بهش زنگ زدم
ات:الو بانی جونم کجایی
کوک:بیب جلوی در منتظرتم
ات:واقعا خب بهم خبر میدادی
کوک:دیگه نخواستم عجله ای اماده شی
ات:الان میام (قطع کرد تلفنو)
وای یعنی ریکشن کوک قرار چی باشه رفتم پایین درو باز کردم دیدم کوک داخل ماشین منتظرمه سوارم ماشین شدم
ات:سلام ددی جونم
کوک:........
ات:عشقم چرا اینجوری نگا میکنی بد شدم؟
کوک:نه اتفاقا واقعا جذاب شدی ولی لباست خیلی کوتاه باز بهتر نیست بری عوض کنی؟
ات:وای باز کوک تو گیر دادنت شروع شد دوست داشتم اینو پوشیدم حالا هم راه بیوفت
کوک:وقتی میشنی ماتحت معلوم میشه وا
ات:باشه معلوم شه بدن خودمه دوست داشتم پوشیدم حالا راه بیوفت دنبال دعوا نباش
کوک:باشه اما شب سختی قرار داشته باشی
ات:...😳
راه افتادیم یعنی خدایا قرار شب چه اتفاقی بیوفته(چیز خاصی نیستش فقط مثل قبل نمی تونی راه بری عزیزم😊❤️)
رسیدم از ماشین پیاده شدم کوک دستمو گرفتو گفت
کوک:ببین ات باهات شوخی ندارم از کنارم تکون نمیخوری مست نمیکنی وگرنه من میدونم با تو
ات:باشه برو
رفتیم انقد بو الکل میومد حالم بهم خورد بیشتر دخترای اونجا بهشون میخورد هرزه باشن لباساشون اینه خودم باز بود
کوک:بیب من میرم دوتا نوشیدنی بیارم
ات:اوکی
داشتم همینطوری این ور اون ورو نگا میکردم که یهو تهیونگ جیمین دیدم اومدن سمتم
جیمین:های ات چطوری کوک کو
ات:خوبم مرسی رفته نوشیدنی بگیره شما چطورین
تهیونگ:ماهم خوبیم چه خوشگل شدی
ات:مرسی
جیمین:عجیبه کوک گذاشته اینطوری لباس بپوشی
ات:هه😂😁
(کوک اومد)
کوک:سلام بچه ها چطورین
تهیونگ:خوبیم مرسی
کوک:بیاین بریم برقصیم خیلی وقت باهم نرقصیدیم ات تو نمیای میشینی یه جا نگا میکنی چون لباست کوتاه
ات:اوووففف باشه اه
رفتن رقصیدن منم نوشیدنی میخوردم نگاشون میکردم که دارن میرقصن یهو دیدم یه دختره اومد به کوک چسبید در حد مرگ عصبی شدم خودشو داشت میم.الید به کوک اما مثل اینکه کوکم خوشش اومده بود همینطوری داشتم فشارر میخوردم که یهو یه پسر مست اومد بغلم نشست
پسره:جون خوشگله امشبو میای با من باشی
ات:برو گمشو بابا
پسره:نگران نباش بزرگه(نه نه بابات از چند سالگی ولت کردن؟🗿💔)
ات:خفشو مرتیکه هیز
یهو دیدم داره پامو لمس میکنه واقعا ترسیدم نمی دونم چرا
ات:نکن بیشور برو اون....خواستم بلند شم دستمو گرفتم افتادم رو پاش که از شانس گو.هم کوک مارو دید از قیافش عصبانیت داد میزد اومد سمتم با مشت زد تو صورت پسر دستمو کشید کشون کشون سمت ماشین میبرد(برای شادی روح مرحوم صلوات ممدی ختم کن🗿📿💔)
ات:کوک لطفا اروم باش اونطوری که فک میکنی نیست..
کوک:خفشو (باداد)
سوار ماشین شدیم
با تمام سرعت به سمت خونه می رفت
ات:کوک لطفا اروم برو الان تصادف میکنیم(نکران نباش بچم حرفه ایه🌚)
کوک:گفتم خفشووووووو( باداد)
ات:(گریه میکنه)
رسیدیم خونه دستمو محکم گرفت برد سمت در خونه واقعا استرس داشتم یعنی خدایا قرار چه بلایی سرم بیاره...
شرط پارت بعد:
۶لایک ۲کامنت برین حال کنین🗿😂
فالو:فالو♡
۲۳.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.