غریبه ای آشنا"P5"
در تختم خزیدم خوابم به خاطر اتفاق امروز نمیومد دستمو از پتو کشیدم بیرون و وارد موهای لختم کردم
تهری:آخه دیونه شده بودممم چرا بوسیدمش
اههههههه!
این وضیعتو دیگه تحمل نکردم و پتو رو کنار زدم و از تخت بلند شدم از اتاق خارج و به پایین اتاق خصوصیم رفتم هه اینجا منو تهری باهم میرقصیدیم:)!
(بچه ها اینو بهتون بگم که این یه امارات بزرگه و هر هشت عضو و بقیه مافیا ها اینجا میمونن همراه تهری)
آهی بلندی کشیدم و دوباره یاد بوسه ام با فلیکس افتادم
تهری:یااااااا(عقب عقب میرفت)نیاااا یادممم نیااااا
که یهو به جسم بزرگی برخورد کردم
دستاش دور کمرم حلقه شد و منو محکم گرفت
اون فلیکس بود با چشاش منو رسما میخورد که خنده ای زد و گفت:منو میگی؟ من نیام یادت؟؟
زود بلند شدم و گفت:اهم اینجا چیکار میکنی
دوباره خندید و جدی شد و با قدم های اهسته نزدیکم شد که عقب عقب رفتم
تهری:یااا لی فلیکس همونجا وایستا
که اهمیتی نداد و دوباره ادامه دادم:به عنوان رعیست دستور میدم!
رسیدم به دیوار اونم رسید دو دستشو گذاشت دو طرف دیوار و رسما منو حپس کرد
فلیکس:گفته بودی بهم اجازه میدی ادامه بدم!
استرس گرفته بودم ولی با نهایت آرامش ادامه دادم:اون دیگه تموم شده الان اجازه نمیدم!
فلیکس:راستشو بخوای من تو این حس اصلا جرعت نداشتم اینجور نزدیکت شم ولی الان همه اون جرعتو دارم!
تهری:لی فلیکس...
فلیکس بیشتر نزدیکم شد جوری که اگه حرف بزنم صدرصد لبم بهش برخورد میکرد!
فلیکس:منو ببخش نمیتونم خودمو کنترل کنم!
و لبشو اروم گذاشت رو لبم!
تهری:آخه دیونه شده بودممم چرا بوسیدمش
اههههههه!
این وضیعتو دیگه تحمل نکردم و پتو رو کنار زدم و از تخت بلند شدم از اتاق خارج و به پایین اتاق خصوصیم رفتم هه اینجا منو تهری باهم میرقصیدیم:)!
(بچه ها اینو بهتون بگم که این یه امارات بزرگه و هر هشت عضو و بقیه مافیا ها اینجا میمونن همراه تهری)
آهی بلندی کشیدم و دوباره یاد بوسه ام با فلیکس افتادم
تهری:یااااااا(عقب عقب میرفت)نیاااا یادممم نیااااا
که یهو به جسم بزرگی برخورد کردم
دستاش دور کمرم حلقه شد و منو محکم گرفت
اون فلیکس بود با چشاش منو رسما میخورد که خنده ای زد و گفت:منو میگی؟ من نیام یادت؟؟
زود بلند شدم و گفت:اهم اینجا چیکار میکنی
دوباره خندید و جدی شد و با قدم های اهسته نزدیکم شد که عقب عقب رفتم
تهری:یااا لی فلیکس همونجا وایستا
که اهمیتی نداد و دوباره ادامه دادم:به عنوان رعیست دستور میدم!
رسیدم به دیوار اونم رسید دو دستشو گذاشت دو طرف دیوار و رسما منو حپس کرد
فلیکس:گفته بودی بهم اجازه میدی ادامه بدم!
استرس گرفته بودم ولی با نهایت آرامش ادامه دادم:اون دیگه تموم شده الان اجازه نمیدم!
فلیکس:راستشو بخوای من تو این حس اصلا جرعت نداشتم اینجور نزدیکت شم ولی الان همه اون جرعتو دارم!
تهری:لی فلیکس...
فلیکس بیشتر نزدیکم شد جوری که اگه حرف بزنم صدرصد لبم بهش برخورد میکرد!
فلیکس:منو ببخش نمیتونم خودمو کنترل کنم!
و لبشو اروم گذاشت رو لبم!
۷.۷k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.