Part 19
Part 19
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[نیم ساعت بود که همین طوری راه می رفتم دیگه خسته شده بودم یکم وایسادم تا خستگیم از بین بره]
یه ماشین جلوم نگه داشت.
چنتا پسر از ماشین پیاده شدن.
پسر:هی سلام اسمت چیه؟
ا/ت:به تو چه
از ماشین یکی از بهترین دوستم هیون بود که رفیق بچه گیام بود.
ا/ت:هی هیون خودتی.
رفتم بغلش کردم.
راستش من هیون رو دوس داشتم.
هیون:ا/ت خودتی دختر.
ا/ت:آره چقد دلم برات تنگ شده بود.
هیون:منم فقط اینجا چیکار می کنی؟
ا/ت:ولش کن بعدا بهت میگم.
هیون:هی سردته.بادیگارد سو لطفا ماشین منو بیارید.(سو اسم بادیگاردس)
بادیگارد سو:چشم
هیون:ا/ت سوار شو بریم خونه من
ا/ت:باشه
سوار ماشین شدیم چون خیلی خسته شده بودم خوابم برده بود.
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[نیم ساعت بود که همین طوری راه می رفتم دیگه خسته شده بودم یکم وایسادم تا خستگیم از بین بره]
یه ماشین جلوم نگه داشت.
چنتا پسر از ماشین پیاده شدن.
پسر:هی سلام اسمت چیه؟
ا/ت:به تو چه
از ماشین یکی از بهترین دوستم هیون بود که رفیق بچه گیام بود.
ا/ت:هی هیون خودتی.
رفتم بغلش کردم.
راستش من هیون رو دوس داشتم.
هیون:ا/ت خودتی دختر.
ا/ت:آره چقد دلم برات تنگ شده بود.
هیون:منم فقط اینجا چیکار می کنی؟
ا/ت:ولش کن بعدا بهت میگم.
هیون:هی سردته.بادیگارد سو لطفا ماشین منو بیارید.(سو اسم بادیگاردس)
بادیگارد سو:چشم
هیون:ا/ت سوار شو بریم خونه من
ا/ت:باشه
سوار ماشین شدیم چون خیلی خسته شده بودم خوابم برده بود.
۲۸.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.