عشق همیشگی کوک پارت ۵۰
عشق همیشگی کوک پارت ۵۰
.
یه سال بعد
اون وو:اجی هنوز حمومی؟
سکوت*
اون وو:اجی شوخی بسه
همچنان سکوت*
اون وو رفت کلید یدک حموم رو آورد و درو باز کرد لینا با دستای پر از خون و رگ بریده شده کف حموم افتاده بود و همونجوری ازش خون میرفت
اون وو:لیناا(داد)
دایانا:چیشده؟
اون وو:باید ببریمش بیمارستان(گریه)
دایانا:ای وای الهی بمیرم
بردنش بیمارستان توی اتاق عمل
اون وو:باید برم پیش اون مرتیکه ی عوضی و مدرکمو بهش نشون بدم(گریه)
دایانا:دعوا نکنیا
اون وو:قول نمیدم
رفت شرکت کوک
اون وو:کجاست این رئیس لجنتون
خ.م:معدب باشین آقا نمیتونین برین داخل
اون وو رفت داخل اتاقش
اون وو:جناب کوک راحت شدی؟
کوک:کی تورو اینجا راه داده چی میگی؟
خ.م:بخدا خودشون اومدن تو
کوک:برو بیرون اون وو من باتو حرفی ندارم
اون وو:خواهرم خیانت نکرده
کوک:مدرک دارم
اون وو:مدرکت ساختگیه
کوک:میتونی ثابت کنی؟
اون وو:آره میتونم
کوک:ثابت کن...خانم مین شما برین بیرون بیا بشین اون وو
اون وو رفت نشست و همه چیو براش توضیح داد
فلش بک به یه هفته قبل
اون وو:این ادیتو تو زدی؟
/ نه
اون وو:زندگی آبجیم داره از هم میپاشه راستشو بگو من رفیقتم
/ خب یه خانمی به اسم جینا اومد گفت که این ادیتو بزنم
اون وو:ممنون
اون وو صدای رفیقشو ظبط کرده بود و بعد فیلم اصلی رو نشون داد
کوک:من نباید به حرف جینا اعتماد میکردم
اون وو:پشیمونی مگه نه؟
کوک:خیلی...میتونم لینا رو ببینم
اون وو:میتونی ولی اگه بتونه دوباره چشماشو وا کنه(بغض)
کوک:لینا چیزیش شده؟
اون وو:رگشو زده میفهمی؟(گریه)
کوک:الان کدوم بیمارستانه؟(عصبی و نگران)
اون وو:بیا باهم بریم بهت میگم
باهم رفتن بیمارستان
دایانا:سلام اون وو اینو چرا اوردیش؟
اون وو:لینا حالش چطوره؟
دایانا:هنوز نیاوردنش بیرون
کوک:با استرس زیاد نشستم روی صندلی و منتظر موندم تا از اتاق عمل بیارنش بیرون خیلی عصبی و ناراحت بودم دلم میخواست بمیرم
.
ادامه داره
.
یه سال بعد
اون وو:اجی هنوز حمومی؟
سکوت*
اون وو:اجی شوخی بسه
همچنان سکوت*
اون وو رفت کلید یدک حموم رو آورد و درو باز کرد لینا با دستای پر از خون و رگ بریده شده کف حموم افتاده بود و همونجوری ازش خون میرفت
اون وو:لیناا(داد)
دایانا:چیشده؟
اون وو:باید ببریمش بیمارستان(گریه)
دایانا:ای وای الهی بمیرم
بردنش بیمارستان توی اتاق عمل
اون وو:باید برم پیش اون مرتیکه ی عوضی و مدرکمو بهش نشون بدم(گریه)
دایانا:دعوا نکنیا
اون وو:قول نمیدم
رفت شرکت کوک
اون وو:کجاست این رئیس لجنتون
خ.م:معدب باشین آقا نمیتونین برین داخل
اون وو رفت داخل اتاقش
اون وو:جناب کوک راحت شدی؟
کوک:کی تورو اینجا راه داده چی میگی؟
خ.م:بخدا خودشون اومدن تو
کوک:برو بیرون اون وو من باتو حرفی ندارم
اون وو:خواهرم خیانت نکرده
کوک:مدرک دارم
اون وو:مدرکت ساختگیه
کوک:میتونی ثابت کنی؟
اون وو:آره میتونم
کوک:ثابت کن...خانم مین شما برین بیرون بیا بشین اون وو
اون وو رفت نشست و همه چیو براش توضیح داد
فلش بک به یه هفته قبل
اون وو:این ادیتو تو زدی؟
/ نه
اون وو:زندگی آبجیم داره از هم میپاشه راستشو بگو من رفیقتم
/ خب یه خانمی به اسم جینا اومد گفت که این ادیتو بزنم
اون وو:ممنون
اون وو صدای رفیقشو ظبط کرده بود و بعد فیلم اصلی رو نشون داد
کوک:من نباید به حرف جینا اعتماد میکردم
اون وو:پشیمونی مگه نه؟
کوک:خیلی...میتونم لینا رو ببینم
اون وو:میتونی ولی اگه بتونه دوباره چشماشو وا کنه(بغض)
کوک:لینا چیزیش شده؟
اون وو:رگشو زده میفهمی؟(گریه)
کوک:الان کدوم بیمارستانه؟(عصبی و نگران)
اون وو:بیا باهم بریم بهت میگم
باهم رفتن بیمارستان
دایانا:سلام اون وو اینو چرا اوردیش؟
اون وو:لینا حالش چطوره؟
دایانا:هنوز نیاوردنش بیرون
کوک:با استرس زیاد نشستم روی صندلی و منتظر موندم تا از اتاق عمل بیارنش بیرون خیلی عصبی و ناراحت بودم دلم میخواست بمیرم
.
ادامه داره
۳.۲k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.