P52
( یوهان )
رسیدم مدرسه و رفتم تو کلاس بعدم کیفم رو از صندلیم اویزون کردم و سرم رو گذاشتم رو میز ، هنوز معلم نیومده بود برای همین برای چند دقیقه استراحت کوتاه وقت داشتم ، چند دقیقه ای بود سرم روی میز بود و چشمام رو بسته بودم که یکی زد بهم و گفت : یوهان ، یوهان
سرم رو بلند کردم و بهش نگاه کردم جون وو بود ، موهام رو مرتب کردم و گفتم : چیه ؟ چی شده ؟
جون وو : شنیدی ؟
یوهان : چیو ؟
جون وو : یه دانش آموز سال بالاییه انتقالی داریم
قیافم حالت تعجبی گرفت این حالتم دقیقا به بابام رفته بود .
یوهان : انتقالی ؟
جون وو : آره ، همه پسرا از خوشگلیش حرف میزنن
یوهان : جدا ؟
جون وو : آره میخوای بریم ببینیمش ؟
زدم به کتفش و گفتم : پاشو بریم
بلند شدم و با جون وو رفتم تو راهرو که جون وو با دست به دفتر مدیر اشاره کرد با اشارش رفتم سمت در دفتر ، کنجکاو بودم بدون این دختر انتقالی که همه از خوشگلیش حرف میزنن چه شکلیه ، خیلی از پسرا بیرون دفتر وایساده بودن ظاهرشون جوری بود که انگار کار دیگه ای داشتن اما به بنظر من به خاطر اون دختر انتقالی وایساده بودن ، نمیدونم چرا همش دارم بهش میگم دختر انتقالی شاید چون اسمش رو نمیدونم ، احساس عجیبی داره تویی که خوشگل پسرا تو مدرسه ای حالا یه دختر خوشگل تو دخترا پیدا شده ، باید ببینم این دختره چه شکلیه ، رفتم دم دفتر وایسادم و جون وو هم پشتم وایساد از توی دفتر میشد دید ولی من میخواستم کاملا از نزدیک ببینمش تا برام واضح باشه برای همین در دفتر رو زدم که اقای معلم با دیدنم گفت : یوهان با کی کار داری ؟
یوهان : اقای معلم میخواستم راجب یه چیزی ازتون بپرسم
معلم : چی بیا تو بپرس
رفتم تو دفتر و دفترچه ای که توی جیبم بود رو برداشتم و توش یه مسئله نوشتم بعدم به طور غلط حلش کردم و گرفتم جلوی معلم و گفتم : میشه درست اینو برام حل کنید
دفترچه رو گرفت و گفت : خیلی خب چند لحظه صبر کن
بعدم شروع کرد به حل کردن مسئله منم از فرصت استفاده کردم و توی دفتر چشم چرخوندم که چشمم به یه دختر افتاد که جلوی مدیر وایساده بود و پشتش به من بود ، اقای مدیر چند ثانیه ای به برگه ای که جلوش بود نگاه کرد بعدم با حالت خندونی و با لبخند گفت : خیلی خب دانش آموز انتقالی زرنگ میتونی بری سر کلاست .
با این حرف مدیر دختره کاغذ رو گرفت بعدم برگشت که بره که نگاهم به چهرش افتاد و از تعجب خشکم زد یعنی چی نمیشه این کپیه نایونه اما نایون نیست بعدشم نایون که توی این مدرسه نیست ، قیافه هاشون باهم مو نمیزد ، از این همه شباهت خشکم زده بود که با دست اقای معلم نگاهم رو دادم بهش
معلم : بیا یوهان برات حل کردم
یوهان : م.....رسی
برگه رو گرفتم و سریع از دفتر اومدم بیرون ، که جون وو سریع اومد سمتم و گفت : دیدش ؟
دوطرفه شون هاشو گرفتم و گفتم : جون وو
جون وو : چیه ؟
یوهان : هرجوری شده اسم این دختره رو برام گیر بیار
رسیدم مدرسه و رفتم تو کلاس بعدم کیفم رو از صندلیم اویزون کردم و سرم رو گذاشتم رو میز ، هنوز معلم نیومده بود برای همین برای چند دقیقه استراحت کوتاه وقت داشتم ، چند دقیقه ای بود سرم روی میز بود و چشمام رو بسته بودم که یکی زد بهم و گفت : یوهان ، یوهان
سرم رو بلند کردم و بهش نگاه کردم جون وو بود ، موهام رو مرتب کردم و گفتم : چیه ؟ چی شده ؟
جون وو : شنیدی ؟
یوهان : چیو ؟
جون وو : یه دانش آموز سال بالاییه انتقالی داریم
قیافم حالت تعجبی گرفت این حالتم دقیقا به بابام رفته بود .
یوهان : انتقالی ؟
جون وو : آره ، همه پسرا از خوشگلیش حرف میزنن
یوهان : جدا ؟
جون وو : آره میخوای بریم ببینیمش ؟
زدم به کتفش و گفتم : پاشو بریم
بلند شدم و با جون وو رفتم تو راهرو که جون وو با دست به دفتر مدیر اشاره کرد با اشارش رفتم سمت در دفتر ، کنجکاو بودم بدون این دختر انتقالی که همه از خوشگلیش حرف میزنن چه شکلیه ، خیلی از پسرا بیرون دفتر وایساده بودن ظاهرشون جوری بود که انگار کار دیگه ای داشتن اما به بنظر من به خاطر اون دختر انتقالی وایساده بودن ، نمیدونم چرا همش دارم بهش میگم دختر انتقالی شاید چون اسمش رو نمیدونم ، احساس عجیبی داره تویی که خوشگل پسرا تو مدرسه ای حالا یه دختر خوشگل تو دخترا پیدا شده ، باید ببینم این دختره چه شکلیه ، رفتم دم دفتر وایسادم و جون وو هم پشتم وایساد از توی دفتر میشد دید ولی من میخواستم کاملا از نزدیک ببینمش تا برام واضح باشه برای همین در دفتر رو زدم که اقای معلم با دیدنم گفت : یوهان با کی کار داری ؟
یوهان : اقای معلم میخواستم راجب یه چیزی ازتون بپرسم
معلم : چی بیا تو بپرس
رفتم تو دفتر و دفترچه ای که توی جیبم بود رو برداشتم و توش یه مسئله نوشتم بعدم به طور غلط حلش کردم و گرفتم جلوی معلم و گفتم : میشه درست اینو برام حل کنید
دفترچه رو گرفت و گفت : خیلی خب چند لحظه صبر کن
بعدم شروع کرد به حل کردن مسئله منم از فرصت استفاده کردم و توی دفتر چشم چرخوندم که چشمم به یه دختر افتاد که جلوی مدیر وایساده بود و پشتش به من بود ، اقای مدیر چند ثانیه ای به برگه ای که جلوش بود نگاه کرد بعدم با حالت خندونی و با لبخند گفت : خیلی خب دانش آموز انتقالی زرنگ میتونی بری سر کلاست .
با این حرف مدیر دختره کاغذ رو گرفت بعدم برگشت که بره که نگاهم به چهرش افتاد و از تعجب خشکم زد یعنی چی نمیشه این کپیه نایونه اما نایون نیست بعدشم نایون که توی این مدرسه نیست ، قیافه هاشون باهم مو نمیزد ، از این همه شباهت خشکم زده بود که با دست اقای معلم نگاهم رو دادم بهش
معلم : بیا یوهان برات حل کردم
یوهان : م.....رسی
برگه رو گرفتم و سریع از دفتر اومدم بیرون ، که جون وو سریع اومد سمتم و گفت : دیدش ؟
دوطرفه شون هاشو گرفتم و گفتم : جون وو
جون وو : چیه ؟
یوهان : هرجوری شده اسم این دختره رو برام گیر بیار
۲۲.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.