عشق باور نکردنی 💚
عشق باور نکردنی 💚
نفس عمیقی کشید و کتاب رو بست....بسمت از/ت برگشت و خواست حرفی بزنه که با دیدن چهره غرق در خواب دختر لبخندی زد و اروم از روی صندلی بلند شد...همونطور که به چهره کیوت ا/ت خیره شده بود صندلی چرخ دار رو به سمت اتاق هدایت میکرد...وقتی وارد اتاق شدن ویلچر رو نزدیک تخت کرد و ا/ت رو براید استایل از رو ی ویلچر بلند کرد و دختر رو روی تخت گذاشت...
اروم کنارش دراز کشیده و دستشو لا به لای موهای لطیف دختر برد و بوسه ای روی موهای خرمایی کاشت....سرشو نزدیک گوش ا/ت برد و زیر لب گفت:تو زیبا ترین موجود روی زمینی چطور کسی تاحالا زیبایی تو رو کشف نکرده؟؟نفس عمیقی کشید و ازش فاصله گرفت...سرشو روی بالشت کوبید و به سقف خیره شد
همونطور که کراواتشو میبست به ساعت مچیش که ساعت 7 و ربع رو نشون میداد نگاهی انداخت و نفس عمیقی از کلافگی کشید....امروز هم باید بخاطر دیر اومدنش با پی دی نیم بحث میکرد....دیشب تا ساعت 2 نصفه شب با ا/ت سر پیج اینستاش بحث میکرد و در اخر قرار شد اگه ا/ت تمریناتشو انجام بده و حالش خوب شه تهیونگ بزاره پیج اینستا بزنه و بعد هم ا/ت رو به ارمیا معرفی کنه اما نه بعنوان خواهر بلکه به عنوان عشقش...این حداقل دلیلی میشد که ا/ت امیدی به راه رفتنش پیدا کنه و تمریناتشو انجام بده..
پی دی نیم:تهیونگ تو تا کی میخوای دیر بیای؟؟ماه اینده کنسرت داریم و تو هر روز داری دیر میکنی...تهیونگ:معذرت میخوام ولی من مطمعن نیستم حتی بتونم توی کنسرت شرکت کنم...پی دی نیم:چه بخوای چه نخوای تو باید توی کنسرت باشی فکر نمیکنی چقدر مسخرس که کیم تهیونگ توی کنسرت رایگان بوسان نباشه؟میلیون ها ارمیا دارن میان تا هر 7 تاتون رو ببینن...تهیونگ دستشو بین موهاش برد و اونا رو بهم ریخت و بعد یا کلافگی گفت:متاسفم ولی من اصلا از لحاظ روحی اماده نیستم و بعد به سمت در رفت که از اتاق پی دی نیسم خارج بشه که با حرفی که پی دی نیم زد ثابت موند...پی دی نیم:بخاطر ا/ته مگه نه؟ تهیونگ:ش...شما..از کجا میدونید؟ پی دی نیم:همون روزی که نامجون گفت خواهرت تصادف کرده کل ماجرا رو فهمیدم(با لحن جدی)...تهیونگ:خب حالا که خبر دارید میتونید درک کنید..و بعد بدون اینکه به پی دی تیم اجازه صحبت بده از اتاق خارج شد و در اتاقو پشت سرش بست....
نفس عمیقی کشید و کتاب رو بست....بسمت از/ت برگشت و خواست حرفی بزنه که با دیدن چهره غرق در خواب دختر لبخندی زد و اروم از روی صندلی بلند شد...همونطور که به چهره کیوت ا/ت خیره شده بود صندلی چرخ دار رو به سمت اتاق هدایت میکرد...وقتی وارد اتاق شدن ویلچر رو نزدیک تخت کرد و ا/ت رو براید استایل از رو ی ویلچر بلند کرد و دختر رو روی تخت گذاشت...
اروم کنارش دراز کشیده و دستشو لا به لای موهای لطیف دختر برد و بوسه ای روی موهای خرمایی کاشت....سرشو نزدیک گوش ا/ت برد و زیر لب گفت:تو زیبا ترین موجود روی زمینی چطور کسی تاحالا زیبایی تو رو کشف نکرده؟؟نفس عمیقی کشید و ازش فاصله گرفت...سرشو روی بالشت کوبید و به سقف خیره شد
همونطور که کراواتشو میبست به ساعت مچیش که ساعت 7 و ربع رو نشون میداد نگاهی انداخت و نفس عمیقی از کلافگی کشید....امروز هم باید بخاطر دیر اومدنش با پی دی نیم بحث میکرد....دیشب تا ساعت 2 نصفه شب با ا/ت سر پیج اینستاش بحث میکرد و در اخر قرار شد اگه ا/ت تمریناتشو انجام بده و حالش خوب شه تهیونگ بزاره پیج اینستا بزنه و بعد هم ا/ت رو به ارمیا معرفی کنه اما نه بعنوان خواهر بلکه به عنوان عشقش...این حداقل دلیلی میشد که ا/ت امیدی به راه رفتنش پیدا کنه و تمریناتشو انجام بده..
پی دی نیم:تهیونگ تو تا کی میخوای دیر بیای؟؟ماه اینده کنسرت داریم و تو هر روز داری دیر میکنی...تهیونگ:معذرت میخوام ولی من مطمعن نیستم حتی بتونم توی کنسرت شرکت کنم...پی دی نیم:چه بخوای چه نخوای تو باید توی کنسرت باشی فکر نمیکنی چقدر مسخرس که کیم تهیونگ توی کنسرت رایگان بوسان نباشه؟میلیون ها ارمیا دارن میان تا هر 7 تاتون رو ببینن...تهیونگ دستشو بین موهاش برد و اونا رو بهم ریخت و بعد یا کلافگی گفت:متاسفم ولی من اصلا از لحاظ روحی اماده نیستم و بعد به سمت در رفت که از اتاق پی دی نیسم خارج بشه که با حرفی که پی دی نیم زد ثابت موند...پی دی نیم:بخاطر ا/ته مگه نه؟ تهیونگ:ش...شما..از کجا میدونید؟ پی دی نیم:همون روزی که نامجون گفت خواهرت تصادف کرده کل ماجرا رو فهمیدم(با لحن جدی)...تهیونگ:خب حالا که خبر دارید میتونید درک کنید..و بعد بدون اینکه به پی دی تیم اجازه صحبت بده از اتاق خارج شد و در اتاقو پشت سرش بست....
۳.۶k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.