سناریو درخواستی
#سناریو_درخواستی
موضوع«وقتی ازشون بزرگتری و دوست دارن و صدات میکنن مامی»
بلوبری:امروز فن ساین بود..پس اومدی فن ساین،که یهو نگاهش به نگات افتاد؛با خوشحالی تمام میکروفون و گرفت و گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:عامم آرمی ها میخواین مامی منو ببینین؟
که یهو جیغ همه آرمیا بلند شد
با خجالت زیر لب گفتی
𝐚.𝐭:الان وقتش بود آخهه
که یهو یه بادیگارد اومد سمتت و پیش گوشت گفت
_خانم آقای مین گفتن شمارو ببرم پیششون
با خجالت سرتو تکون دادی که نگاهت خورد به شوگا،داشت با لبخند لثه ایش نگاهت میکرد
همه ی اعضا با خنده به خجالت کشیدنت نگات میکردن
تقربیاً لباش خیلی لشی زده بودی*لباسشو میزارم*
که شوگا گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠:ایشون هم بیبی منه..هم مامی
که یهو جیغ آرمیا کل سالن رو پر کرد
رفتم نزدیک گوشش و گفتی
𝐚.𝐭:شوگااا دارم آب میشمم نکنن
با خنده لثه ایش نگات کردو گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:مگه حقیقت نیست؟
با خنده نگاش کردی و گفتی
𝐚.𝐭:باشه باشهه
-
بلوبری: جیهوپ داشت با اعضا تو سالن رقص تمرین میکردن،از اونجایی که براشون میوه ریز کردی تا ببری واسشون..
در سالن رو باز کردی و رفتی داخل
𝐚.𝐭:سلامم
همه جواب سلامتو دادن،که نوبت جیهوپ رسید؛انتظار نداشتی جلوی دوستاش اینو بهت بگه که...
𝐇𝗼𝐩𝐢:سلام مامی
از خجالت داشتی آب میشدی،اعضا جیهوپو با خنده تعجب نگاه میکردن
با خجالت رفتی میوه رو دادی بهشون و خواستی برگردی رو صندلی بشینی که
𝐇𝗼𝐩𝐢:تنکیو مامی
دوباره گونه هات از شدت خجالت سرخ شده بود؛که..
𝐚.𝐭:خواهش میکنم
جیهوپ که متوجه خجالتت شده بود با لبخند بهت خیره شد و برات بوس هوایی فرستاد
و دوباره شدی یه گوجه قرمز
مکنه لاین باید بنویسم منتظر باشیددد...
موضوع«وقتی ازشون بزرگتری و دوست دارن و صدات میکنن مامی»
بلوبری:امروز فن ساین بود..پس اومدی فن ساین،که یهو نگاهش به نگات افتاد؛با خوشحالی تمام میکروفون و گرفت و گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:عامم آرمی ها میخواین مامی منو ببینین؟
که یهو جیغ همه آرمیا بلند شد
با خجالت زیر لب گفتی
𝐚.𝐭:الان وقتش بود آخهه
که یهو یه بادیگارد اومد سمتت و پیش گوشت گفت
_خانم آقای مین گفتن شمارو ببرم پیششون
با خجالت سرتو تکون دادی که نگاهت خورد به شوگا،داشت با لبخند لثه ایش نگاهت میکرد
همه ی اعضا با خنده به خجالت کشیدنت نگات میکردن
تقربیاً لباش خیلی لشی زده بودی*لباسشو میزارم*
که شوگا گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠:ایشون هم بیبی منه..هم مامی
که یهو جیغ آرمیا کل سالن رو پر کرد
رفتم نزدیک گوشش و گفتی
𝐚.𝐭:شوگااا دارم آب میشمم نکنن
با خنده لثه ایش نگات کردو گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:مگه حقیقت نیست؟
با خنده نگاش کردی و گفتی
𝐚.𝐭:باشه باشهه
-
بلوبری: جیهوپ داشت با اعضا تو سالن رقص تمرین میکردن،از اونجایی که براشون میوه ریز کردی تا ببری واسشون..
در سالن رو باز کردی و رفتی داخل
𝐚.𝐭:سلامم
همه جواب سلامتو دادن،که نوبت جیهوپ رسید؛انتظار نداشتی جلوی دوستاش اینو بهت بگه که...
𝐇𝗼𝐩𝐢:سلام مامی
از خجالت داشتی آب میشدی،اعضا جیهوپو با خنده تعجب نگاه میکردن
با خجالت رفتی میوه رو دادی بهشون و خواستی برگردی رو صندلی بشینی که
𝐇𝗼𝐩𝐢:تنکیو مامی
دوباره گونه هات از شدت خجالت سرخ شده بود؛که..
𝐚.𝐭:خواهش میکنم
جیهوپ که متوجه خجالتت شده بود با لبخند بهت خیره شد و برات بوس هوایی فرستاد
و دوباره شدی یه گوجه قرمز
مکنه لاین باید بنویسم منتظر باشیددد...
۱۱.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.