جیمین و تهیونگ پارت 4 قسمت اخر
تهیونگ: من معذرت میخوام..... قصدم این نبود مسخرت کنم.....
جیمین: هه.... چی میگی تو؟ ابرومو جلو ارمیا بردی...
تهیونگ: و.... ولیی دلم میخواد دوستیمون ادامه داشته باشه
جیمین: ولی من نمیخوام....
خواستم برم که دستمو گرفت و کشید تو بغل خودش
تهیونگ: ح.... حالم خوب نیست لطفا....
جیمین: خیلی خب باشه ولی دفعه اخرته ها....
تهیونگ: باشه: بیحال
که همونجا تو بغل جیمین خوابش برد.....
واین دلشتان تموم شد......
امیدوارم لذت برده باشین....
جیمین: هه.... چی میگی تو؟ ابرومو جلو ارمیا بردی...
تهیونگ: و.... ولیی دلم میخواد دوستیمون ادامه داشته باشه
جیمین: ولی من نمیخوام....
خواستم برم که دستمو گرفت و کشید تو بغل خودش
تهیونگ: ح.... حالم خوب نیست لطفا....
جیمین: خیلی خب باشه ولی دفعه اخرته ها....
تهیونگ: باشه: بیحال
که همونجا تو بغل جیمین خوابش برد.....
واین دلشتان تموم شد......
امیدوارم لذت برده باشین....
۳۶۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.