نام فیک: پشیمانی پارت ۳۰
_ ام.. خب..
+میشه ازت بخوام بمونی و نری؟(با لبخند)
_ آخه کار دارم باید کارمم انجام بدم و اینکه یکم زمان نیاز دارم به این موضوع فکر کنم
+باشه (و آهی کشید)
نامجون به سَرِ بچه ها بوسه ای زد و گفت شب بخیر
+شب تو هم بخیر
ا. ت رو تخت دراز کشید و به پیشنهاد نامجون فکر کرد و تصمیمش رو گرفت
پرش زمانی به صبح
۶ صبح بود و ا. ت و نامجون با صدای بچه ها بیدار شدن. نامجون خودشو به سرعت رسوند پیش ا. ت و دید ا. ت داره به بچها شیر میده و روشو کرد اونور و بعد از چند دقیقه ا. ت گفت بیا تو. نامجون اومد و گفت به پیشنهادم فکر کردی؟ ا. ت گفت آره فکر کردم نامجون گفت و جوابت چیه؟ ا. ت گفت جوابم...
میدونم کم بود به بزرگیتون ببخشین 🌝
#بی_تی_اس #فیک #سناریو #کیپاپ #نامجون #کره_جنوبی
+میشه ازت بخوام بمونی و نری؟(با لبخند)
_ آخه کار دارم باید کارمم انجام بدم و اینکه یکم زمان نیاز دارم به این موضوع فکر کنم
+باشه (و آهی کشید)
نامجون به سَرِ بچه ها بوسه ای زد و گفت شب بخیر
+شب تو هم بخیر
ا. ت رو تخت دراز کشید و به پیشنهاد نامجون فکر کرد و تصمیمش رو گرفت
پرش زمانی به صبح
۶ صبح بود و ا. ت و نامجون با صدای بچه ها بیدار شدن. نامجون خودشو به سرعت رسوند پیش ا. ت و دید ا. ت داره به بچها شیر میده و روشو کرد اونور و بعد از چند دقیقه ا. ت گفت بیا تو. نامجون اومد و گفت به پیشنهادم فکر کردی؟ ا. ت گفت آره فکر کردم نامجون گفت و جوابت چیه؟ ا. ت گفت جوابم...
میدونم کم بود به بزرگیتون ببخشین 🌝
#بی_تی_اس #فیک #سناریو #کیپاپ #نامجون #کره_جنوبی
۹.۵k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.