عشق ابدی پارت ۱۲۹
عشق ابدی پارت ۱۲۹
ویو نویسنده
بلاخره بعد سه دست نوبت به جیهوپ و جین رسید...
جیهوپ : جرئت یا حقیقت؟
جین : حقیقت
جیهوپ : کسی بوده که دوسش داشته باشی..اما حالا ازش پست کشیده باشی؟
چند لحظه سکوت کرد و بعد به همه نگاهی کوتاه انداخت تا چشماش به نامجون رسیدن.
چند ثانیه تمام محو نگاه کردنش بود که به خودش اومد..
جین : ن...نه
دست پنجم نامجون و جین
نامجون : جرئت یا حقیقت؟
جین : جرئت
مکثی کرد و بعد ادامه داد
نامجون : آ...
+نامجونا بزار من بگم
نامجون : اما یونگی...
+نام؟!
نامجون : خیله خب
+بی شیله پیله برو تا آخر بازی تو بغلش بشین.
جین : چی؟؟ کی؟؟(تعجب)
+نامجون
جین : یااااا...عمرا(تعجب)
-چرا جین شی؟(لبخند شیطانی)
جین : جین شی و زهر ، نمیدونی من از این کارا بدم میاد؟؟
جیهوپ : اما هیونگ...ما که این مدت هر سری دیدیم ، به عمد یا غیر عمد نامجون تو بغلت بود چیزی نمیگفتی. حالا الان جلو ما خجالت میکشی؟(خنده)
جین : یااا جیهوپ ، ساکت باش
+آ...وقت نداریم ، برو دیگه، برو برو(غر غر)
بعد از کلی زور و اصرار ، جین رو تو بغل نامجون جا کردن .
دست ششم یونگی و تهیونگ
+جرئت یا حقیقت؟
ته : حَقی...جرئت.
+خبببب...ما چشماتو میبندیم و به ترتیب جلوت می ایستیم. یک نفر عطر متفاوتی میزنه و تو باید با بغل کردن مون تشخیص بدی اون فرد کیه..
ته : یااا هیونگ این خودش دوساعت زمان میبره. بعدشم من نمیتونم
-هی تهیونگ شی...جرئت انتخاب کردی و باید پاش باشی
ته : آیش جهنم ، بیاید انجامش بدیم.
+من و جیمین میریم دوتا عطر بیاریم
هیچکس از وضعیت بشدت استرس زای اون خبر نداشتن...
از طرفی نمیتونست با خودش کنار بیاد که اگر اشتباه کنه یا سوتی بزرگی بده باید چیکار کنه. از طرفی هم تصور بغل بی نقص کوک بهش حالی میداد که همین الان دوست داشت اتفاق بیوفته. ولی جونگ کوک با همه ی توانش سعی بر عملی شدن این اتفاق داشت.
+حالا وقتشه جیمینا
-یونگی چه فکر عجیبیه آخه.. میتونستیم خیلی راحت تر اینکارو کنیم.
+هی انقدر غر نزن..
-بیا بریم پایین
+قبلش جایزه امو بده.
-یاااا میفهمی چی میگی؟ جایزه چی؟ چیکار کردی جایزه بدم؟؟
+ بهتره خوب فکر کنی. من برای اینکه رفیق تو به دونسنگ من برسه دارم این کارو میکنما
-چیکار کنم؟(عصبی)
+تو نمیخواد کاری کنی
همین که خواست اعتراضش رو به رو بیاره لبای نرم و خوش طعمش رو لباش قرار گرفت
___________________________________
+خب حالا که چشماش بستس همه عطر رو بزنید.
یانگ : سلا...وایستا ، بدون من چیکار میکنین؟
-یاااا یانگی. یه نفر هم بهمون اضافه شد. بهترین موقعیت
+آ بیا اینجا یانگ
یانگ : چی؟ چرا؟؟
کل قضیه رو تعریف کردن و....
ویو نویسنده
بلاخره بعد سه دست نوبت به جیهوپ و جین رسید...
جیهوپ : جرئت یا حقیقت؟
جین : حقیقت
جیهوپ : کسی بوده که دوسش داشته باشی..اما حالا ازش پست کشیده باشی؟
چند لحظه سکوت کرد و بعد به همه نگاهی کوتاه انداخت تا چشماش به نامجون رسیدن.
چند ثانیه تمام محو نگاه کردنش بود که به خودش اومد..
جین : ن...نه
دست پنجم نامجون و جین
نامجون : جرئت یا حقیقت؟
جین : جرئت
مکثی کرد و بعد ادامه داد
نامجون : آ...
+نامجونا بزار من بگم
نامجون : اما یونگی...
+نام؟!
نامجون : خیله خب
+بی شیله پیله برو تا آخر بازی تو بغلش بشین.
جین : چی؟؟ کی؟؟(تعجب)
+نامجون
جین : یااااا...عمرا(تعجب)
-چرا جین شی؟(لبخند شیطانی)
جین : جین شی و زهر ، نمیدونی من از این کارا بدم میاد؟؟
جیهوپ : اما هیونگ...ما که این مدت هر سری دیدیم ، به عمد یا غیر عمد نامجون تو بغلت بود چیزی نمیگفتی. حالا الان جلو ما خجالت میکشی؟(خنده)
جین : یااا جیهوپ ، ساکت باش
+آ...وقت نداریم ، برو دیگه، برو برو(غر غر)
بعد از کلی زور و اصرار ، جین رو تو بغل نامجون جا کردن .
دست ششم یونگی و تهیونگ
+جرئت یا حقیقت؟
ته : حَقی...جرئت.
+خبببب...ما چشماتو میبندیم و به ترتیب جلوت می ایستیم. یک نفر عطر متفاوتی میزنه و تو باید با بغل کردن مون تشخیص بدی اون فرد کیه..
ته : یااا هیونگ این خودش دوساعت زمان میبره. بعدشم من نمیتونم
-هی تهیونگ شی...جرئت انتخاب کردی و باید پاش باشی
ته : آیش جهنم ، بیاید انجامش بدیم.
+من و جیمین میریم دوتا عطر بیاریم
هیچکس از وضعیت بشدت استرس زای اون خبر نداشتن...
از طرفی نمیتونست با خودش کنار بیاد که اگر اشتباه کنه یا سوتی بزرگی بده باید چیکار کنه. از طرفی هم تصور بغل بی نقص کوک بهش حالی میداد که همین الان دوست داشت اتفاق بیوفته. ولی جونگ کوک با همه ی توانش سعی بر عملی شدن این اتفاق داشت.
+حالا وقتشه جیمینا
-یونگی چه فکر عجیبیه آخه.. میتونستیم خیلی راحت تر اینکارو کنیم.
+هی انقدر غر نزن..
-بیا بریم پایین
+قبلش جایزه امو بده.
-یاااا میفهمی چی میگی؟ جایزه چی؟ چیکار کردی جایزه بدم؟؟
+ بهتره خوب فکر کنی. من برای اینکه رفیق تو به دونسنگ من برسه دارم این کارو میکنما
-چیکار کنم؟(عصبی)
+تو نمیخواد کاری کنی
همین که خواست اعتراضش رو به رو بیاره لبای نرم و خوش طعمش رو لباش قرار گرفت
___________________________________
+خب حالا که چشماش بستس همه عطر رو بزنید.
یانگ : سلا...وایستا ، بدون من چیکار میکنین؟
-یاااا یانگی. یه نفر هم بهمون اضافه شد. بهترین موقعیت
+آ بیا اینجا یانگ
یانگ : چی؟ چرا؟؟
کل قضیه رو تعریف کردن و....
۴.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.