ببر وحشی part 1
ا.ت ویو
صبح از خواب بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و کار و های لازم را کردم و رفتم داخل حموم و یه حموم چند مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم و از اتاق عمارت اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق مینسو ( اتاق دختری که پرستارشه )
ا.ت : .. صبح شده .. بیدار شو مینسو ( لبخند و پرده ها را کشید)
مینسو : صبح بخیر خاله ا.ت ( لبخند و با دستاش چشماش را مالید )
ا.ت : ..بلند شو بریم صبحانه بخوریم
مینسو : باشه ( و دست ا.ت را گرفت و با هم رفتند تا صبحانه بخورند و نشستند سر میز و درحال خوردن بودن )
( مامان مینسو را با م.م نشون میدم )
مینسو : .. راستی خاله امروز تولدته اره ( خوشحال )
ا.ت : اره عزیزم تولدمه ( لبخند )
ا.ت روبه مامان مینسو : راستی خانم .. میشه امروز را بهم مرخصی بدین .. چون هم تولدمه و هم باید برم جایی
م.م : .. باشه .. اما فقط برای اینکه تولدته ( سرد)
ا.ت : خیلی ممنونم ( و بعد از غذا دادن به مینسو رفت داخل اتاقش و لباس پوشید و رفت پیشه کای چون بهش تلفن کرده بود )
(فلش بک به وقتی کای به ا.ت زنگ زد )
کای : الو عشقم
ا.ت : الو سلام
ا.ت : چیشده کای
کای: چیزی نیست .. فقط چون تولدته برات یه سورپرایز آماده کردم .. بیا به ادرسی که میفرستم برات باشه
ا.ت : باشه .. اما من سر کارمم
کای : بگو برای تولدت بهت مرخصی بدن
ا.ت : باشه خداحافظ.. منتظر باش ( و گوشی را قطع کرد)
(پایان فلش بک)
ا.ت ویو
اماده شدم و رفتم به ادرسی که کای برام فرستاده بود و چند دقیقه وایسادم و دیدم نیومد که یهو یکی از پشت دست هاش را گرفت جلوی چشمام و منم دستام را گذاشتم روی دستاش چون میدونستم کایه و اون طرفی شدم .. و گفتم
ا.ت : سلام
کای : تولدت مبارک
ا.ت : ممنون
کای: بیا این برای توعه ( و جعبه را داد به ا.ت )
ا.ت : لازم نبود همچین کاری کنی ( و در جعبه را باز کرد )
کای : نه بابا .. تازه اینکه چیزی نیست یه سورپرایز دیگه ام برات اما ه کردم
ا.ت : خیلی قشنگه ممنون
کای : خواهش میکنم.. بیا بریم سورپرایز دومم را بهت نشون بدم ..
ا.ت : باشه ( و باهم رفتند بیرون و کای رفت سمت یه ماشین و به ا.ت گفت )
کای : سورپرایز
ا.ت : .. این چیه
کای: ماشینه دیگه
ا.ت : ..میدونم ماشینه .. از کجا اوردی
کای : اجارش کردم ..تازه یکی قبل از منم اجارش کرده بوده ..
ا.ت : خب ..حالا برای چی
کای : ..بریم همه جا را بگردیم
ا.ت : باشه .. بیا بریم دیگه
کای : باشه .. سوار شو ( و با ا.ت سوار ماشین شدند و کای درحال رانندگی کردن بود که یهو ا.ت به پشت سرشون نگاه کرد و یه ساک مشکی رنگ بزرگ روی صندلی های پشت ماشین دید )
ا.ت : .. اینم سورپرایزه
کای : کدوم
ا.ت : مگه این کیف مال تو نیست
کای : کدوم کیف
ا.ت : این ( و کیف از پشت ماشین برداشت )
کای : .. نه این مال من نیست .. لابد مال نفر قبلیه که ماشین را اجاره کرده بوده .. حتما یادش رفته ببرتش
ا.ت : بزار بازش کنم ( و کیف را باز کرد و با دیدن چیزی که توش بود خشکش زد )
ا.ت : ..کا..ی .. اینا همش ..پوله ( خوشحال)
کای : چی
ا.ت : میگم کیف پر پوله ( خوشحال )
کای : اینا حتما مال نفر قبلیه .. بزارشون تا بعد ببریم بدیم بهش
ا.ت : شوخیت گرفته کای .. ما با این میتونیم کل زنگیمون را تغییر بدیم ..
کای : ا.ت ... این مال ما نیست .. یهو تو دردسر میوفتیم .. ولش کن ( و هنگام رانندگیش داشت کیف را از دست ا.ت میگرفت و ا.ت هم کیف را ول نمیکرد که یهو کای ... )
پارت ۱ تموم شد ✨🤍
لطفاً حماییییتتتت کنید ❤️✨
شرط
لایک: ۸۵
کامنت : ۵۰
صبح از خواب بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و کار و های لازم را کردم و رفتم داخل حموم و یه حموم چند مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم و از اتاق عمارت اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق مینسو ( اتاق دختری که پرستارشه )
ا.ت : .. صبح شده .. بیدار شو مینسو ( لبخند و پرده ها را کشید)
مینسو : صبح بخیر خاله ا.ت ( لبخند و با دستاش چشماش را مالید )
ا.ت : ..بلند شو بریم صبحانه بخوریم
مینسو : باشه ( و دست ا.ت را گرفت و با هم رفتند تا صبحانه بخورند و نشستند سر میز و درحال خوردن بودن )
( مامان مینسو را با م.م نشون میدم )
مینسو : .. راستی خاله امروز تولدته اره ( خوشحال )
ا.ت : اره عزیزم تولدمه ( لبخند )
ا.ت روبه مامان مینسو : راستی خانم .. میشه امروز را بهم مرخصی بدین .. چون هم تولدمه و هم باید برم جایی
م.م : .. باشه .. اما فقط برای اینکه تولدته ( سرد)
ا.ت : خیلی ممنونم ( و بعد از غذا دادن به مینسو رفت داخل اتاقش و لباس پوشید و رفت پیشه کای چون بهش تلفن کرده بود )
(فلش بک به وقتی کای به ا.ت زنگ زد )
کای : الو عشقم
ا.ت : الو سلام
ا.ت : چیشده کای
کای: چیزی نیست .. فقط چون تولدته برات یه سورپرایز آماده کردم .. بیا به ادرسی که میفرستم برات باشه
ا.ت : باشه .. اما من سر کارمم
کای : بگو برای تولدت بهت مرخصی بدن
ا.ت : باشه خداحافظ.. منتظر باش ( و گوشی را قطع کرد)
(پایان فلش بک)
ا.ت ویو
اماده شدم و رفتم به ادرسی که کای برام فرستاده بود و چند دقیقه وایسادم و دیدم نیومد که یهو یکی از پشت دست هاش را گرفت جلوی چشمام و منم دستام را گذاشتم روی دستاش چون میدونستم کایه و اون طرفی شدم .. و گفتم
ا.ت : سلام
کای : تولدت مبارک
ا.ت : ممنون
کای: بیا این برای توعه ( و جعبه را داد به ا.ت )
ا.ت : لازم نبود همچین کاری کنی ( و در جعبه را باز کرد )
کای : نه بابا .. تازه اینکه چیزی نیست یه سورپرایز دیگه ام برات اما ه کردم
ا.ت : خیلی قشنگه ممنون
کای : خواهش میکنم.. بیا بریم سورپرایز دومم را بهت نشون بدم ..
ا.ت : باشه ( و باهم رفتند بیرون و کای رفت سمت یه ماشین و به ا.ت گفت )
کای : سورپرایز
ا.ت : .. این چیه
کای: ماشینه دیگه
ا.ت : ..میدونم ماشینه .. از کجا اوردی
کای : اجارش کردم ..تازه یکی قبل از منم اجارش کرده بوده ..
ا.ت : خب ..حالا برای چی
کای : ..بریم همه جا را بگردیم
ا.ت : باشه .. بیا بریم دیگه
کای : باشه .. سوار شو ( و با ا.ت سوار ماشین شدند و کای درحال رانندگی کردن بود که یهو ا.ت به پشت سرشون نگاه کرد و یه ساک مشکی رنگ بزرگ روی صندلی های پشت ماشین دید )
ا.ت : .. اینم سورپرایزه
کای : کدوم
ا.ت : مگه این کیف مال تو نیست
کای : کدوم کیف
ا.ت : این ( و کیف از پشت ماشین برداشت )
کای : .. نه این مال من نیست .. لابد مال نفر قبلیه که ماشین را اجاره کرده بوده .. حتما یادش رفته ببرتش
ا.ت : بزار بازش کنم ( و کیف را باز کرد و با دیدن چیزی که توش بود خشکش زد )
ا.ت : ..کا..ی .. اینا همش ..پوله ( خوشحال)
کای : چی
ا.ت : میگم کیف پر پوله ( خوشحال )
کای : اینا حتما مال نفر قبلیه .. بزارشون تا بعد ببریم بدیم بهش
ا.ت : شوخیت گرفته کای .. ما با این میتونیم کل زنگیمون را تغییر بدیم ..
کای : ا.ت ... این مال ما نیست .. یهو تو دردسر میوفتیم .. ولش کن ( و هنگام رانندگیش داشت کیف را از دست ا.ت میگرفت و ا.ت هم کیف را ول نمیکرد که یهو کای ... )
پارت ۱ تموم شد ✨🤍
لطفاً حماییییتتتت کنید ❤️✨
شرط
لایک: ۸۵
کامنت : ۵۰
۴۴.۷k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.