روزی روزگاری در جنگل
روزی روزگاری در جنگل
پارت 1
سلام من ا. تم 17 سالمه و در سئول زندگی میکنم
البته بخش بدش اینجاست که همراه پدرم زندگی میکنم حالا شاید بپرسین چرا بد؟
در ادامه متوجه میشین
(علامت ا. ت، ا) علامت جونگ کوک ج
صبح.
ا: آخیششش چقدر خوب خوابیدم
پ. ا : ا. تتت گ*مشو بیا پایین صبحونه درس کننن
ا : اومدمممم
(ا. ت رفت پایین و صبحونه درس کرد)
ا : بابا بیا بخور
(پ. ا اومد لقمه اول صبحونه رو گذاشت دهنش و ناگهان بشقاب و زد به زمین و شکست و ی سیلی محکم زد تو دهنش و موهاشو گرفت و اونو پرتاب کرد تو اتاقش و درو قفل کرد )
ا : هقققق هققققققققق مامااننننن کجایییییی هقققق ببین بابا با دخترت چیکار میکنههههه هققققق
، : ا. ت نگاهش به پنجره افتاد
ا : آره فرار میکنم
، : ای. ت کیفشو با وسایلش پر کرد و پنجره رو شکست و رفت بیرون و و پدرش اونو دید و افتاد دنبالش ا. ت با تمام سرعتش می دوید
وارد جنگل شد
ا : آخیششش مثل اینکه بابا منو گم کرد خدارو شکر
یهو بارون گرفت
ا : تف تو این زندگی باید برم ی جایی رو پیدا کنم اما آخه وسط جنگل؟
، : ای. ت همینجوری داشت راه میرفت که یهو چشمش خورد به یک کلبه و وارد کلبه شد
ا : آااا مثل اینکه کسی نیست ولی چرا اینقدر وسایلش نو عه؟ ولش
، : ا.ت کیفشو گذاشت رو زمین و روی تخت چوبی یا که اونجا بود دراز کشید و خوابید صبح شد
ا : آخیششش چه قد راحت خوابیدم
ج : بله خوب برا خودت راحت وارد خونه بقیه میشی
ا : جییییغغغغ تو دیگه کدوم خری اییی
ج : یاااااا درس صحبت کن
ا : بببخششییددد ولی تو کدوم آااااا، تو کی ایییی؟
ج : نشناختی؟ هع من....
ادامه دارد...
دوزتان اینم فیک جدید
دیگه حسابی حمایت کنید 🗿🚬
پارت 1
سلام من ا. تم 17 سالمه و در سئول زندگی میکنم
البته بخش بدش اینجاست که همراه پدرم زندگی میکنم حالا شاید بپرسین چرا بد؟
در ادامه متوجه میشین
(علامت ا. ت، ا) علامت جونگ کوک ج
صبح.
ا: آخیششش چقدر خوب خوابیدم
پ. ا : ا. تتت گ*مشو بیا پایین صبحونه درس کننن
ا : اومدمممم
(ا. ت رفت پایین و صبحونه درس کرد)
ا : بابا بیا بخور
(پ. ا اومد لقمه اول صبحونه رو گذاشت دهنش و ناگهان بشقاب و زد به زمین و شکست و ی سیلی محکم زد تو دهنش و موهاشو گرفت و اونو پرتاب کرد تو اتاقش و درو قفل کرد )
ا : هقققق هققققققققق مامااننننن کجایییییی هقققق ببین بابا با دخترت چیکار میکنههههه هققققق
، : ا. ت نگاهش به پنجره افتاد
ا : آره فرار میکنم
، : ای. ت کیفشو با وسایلش پر کرد و پنجره رو شکست و رفت بیرون و و پدرش اونو دید و افتاد دنبالش ا. ت با تمام سرعتش می دوید
وارد جنگل شد
ا : آخیششش مثل اینکه بابا منو گم کرد خدارو شکر
یهو بارون گرفت
ا : تف تو این زندگی باید برم ی جایی رو پیدا کنم اما آخه وسط جنگل؟
، : ای. ت همینجوری داشت راه میرفت که یهو چشمش خورد به یک کلبه و وارد کلبه شد
ا : آااا مثل اینکه کسی نیست ولی چرا اینقدر وسایلش نو عه؟ ولش
، : ا.ت کیفشو گذاشت رو زمین و روی تخت چوبی یا که اونجا بود دراز کشید و خوابید صبح شد
ا : آخیششش چه قد راحت خوابیدم
ج : بله خوب برا خودت راحت وارد خونه بقیه میشی
ا : جییییغغغغ تو دیگه کدوم خری اییی
ج : یاااااا درس صحبت کن
ا : بببخششییددد ولی تو کدوم آااااا، تو کی ایییی؟
ج : نشناختی؟ هع من....
ادامه دارد...
دوزتان اینم فیک جدید
دیگه حسابی حمایت کنید 🗿🚬
۳.۲k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.