فقط قبل شروع اون لباسی که پارت قبلی گزاشتم لباس تنش توخون
فقط قبل شروع اون لباسی که پارت قبلی گزاشتم لباس تنش توخونه بود😂
سورا: باشه ولی میان دنبالمون
دازای:اره بعد اینکه از هواپیما خارج شدیم
سورا:باشه
ساعت یازده و ربع
از زبان دازای
پس چرا این خنگول نمیاد
بزار برم ببینم چی ش شد
درو واز میکنه
و سورا برمیگرده به سمت دازای و سرخ میشه
الان تن سورا بجز تاپ و شلوارک کوتاه تنش نیست «بینید هم جزبه هم خیلی خیلی کوتاه»
سورا: ب ب بر رو گمشو بیرون «با نکلت»
دازای:چرا من که باهات حتی حموم اومدم
سورا سریع میدوعه سمت دازای و روی پنجه پاش وای میسه
و دستتاشو میزاره روی چشمای دازای
دازایم دستشو حلقه میکنه دور کمر سورا و سورا رو آنقدر به صورتش نزدیک میکنه که میتونن صدای نفسای همو بشنون
سورا دستشو بر می داره و سعی میکنه دازایو هول بده اون ور اما نمیتونه
سورا:کسافت«با ارض پوزش از دازای فن ها»
دازای نزدیک شونه سورا میشه و شونشو مک میزنه
دیگه سورا نداشتیم که یه عدد ربع گوجه فرنگی داشتیم
بعد چند دقیقه دازای لب و دندون هاشو از روی شونش که الان کبود شده بر می داره و میره سراغ گردنش
سورا:باشه باشه قلت کردم فقط ولم کن
دازای:خودت وس وسم کردی پس باید تاوانشو با بدن سفیدت بدی
سورا:قول میدم بعدا هر موقع خواستی بتونی هر کاری خواستی انجام بدی ولی الان دیر میشه «با نگرانی»
دازای لبخند شیطانی میزنه و میگه:باشه پس بریم
و دستشو از روی کمر سورا بر می داره
سورا هم سریع دامنشو میپوشه ولی وقتی میبینه که جای گازا دازای معلومه و یه چیزی هم از روی اون میپوشه «اسلاید بعدی»
سورا: باشه ولی میان دنبالمون
دازای:اره بعد اینکه از هواپیما خارج شدیم
سورا:باشه
ساعت یازده و ربع
از زبان دازای
پس چرا این خنگول نمیاد
بزار برم ببینم چی ش شد
درو واز میکنه
و سورا برمیگرده به سمت دازای و سرخ میشه
الان تن سورا بجز تاپ و شلوارک کوتاه تنش نیست «بینید هم جزبه هم خیلی خیلی کوتاه»
سورا: ب ب بر رو گمشو بیرون «با نکلت»
دازای:چرا من که باهات حتی حموم اومدم
سورا سریع میدوعه سمت دازای و روی پنجه پاش وای میسه
و دستتاشو میزاره روی چشمای دازای
دازایم دستشو حلقه میکنه دور کمر سورا و سورا رو آنقدر به صورتش نزدیک میکنه که میتونن صدای نفسای همو بشنون
سورا دستشو بر می داره و سعی میکنه دازایو هول بده اون ور اما نمیتونه
سورا:کسافت«با ارض پوزش از دازای فن ها»
دازای نزدیک شونه سورا میشه و شونشو مک میزنه
دیگه سورا نداشتیم که یه عدد ربع گوجه فرنگی داشتیم
بعد چند دقیقه دازای لب و دندون هاشو از روی شونش که الان کبود شده بر می داره و میره سراغ گردنش
سورا:باشه باشه قلت کردم فقط ولم کن
دازای:خودت وس وسم کردی پس باید تاوانشو با بدن سفیدت بدی
سورا:قول میدم بعدا هر موقع خواستی بتونی هر کاری خواستی انجام بدی ولی الان دیر میشه «با نگرانی»
دازای لبخند شیطانی میزنه و میگه:باشه پس بریم
و دستشو از روی کمر سورا بر می داره
سورا هم سریع دامنشو میپوشه ولی وقتی میبینه که جای گازا دازای معلومه و یه چیزی هم از روی اون میپوشه «اسلاید بعدی»
۱.۳k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.