پروانه زخمی پارت هشتم🦋✨
کای : وقتی جیمین رفت پیش رزی شی منم توی باغ قدم میزدم کنار گلا نشستم و به صدای آبشار گوش دادم اونجا آرامش عجیبی داشت اما یهو صدایی شنیدم که اون ارامش به موجی از وحشت و ترس تبدیل شد
صدای جیغ یه دختر بود سریع اطافو نگاه کردم از پنجره رو به رویی بود اما پرده کشیده بود و چیزی معلوم نبود که از گوشهی پرده دیدم زمین پر از خون شده سراسیمه به سمت پنجره رفتم و به شیشه زدم اما راهی نبود که فهمیدم پنجره رو به بیرون باز میشه با یه فشار محکم درو باز کردم
خ خدای من او اون فرشته بود خیلی خوشگل بود اما الان وقتش نیست تیغ کنار دستش بهم فهموند چه اتفاقی افتاده سریع نبضشو چک کردم خیلی ضعیف بود اما میزد بی وقفه بغلش کردم و بردمش داخل قصر
رزی : کنار درخت خوابم برده بود که یهو با صدای جیغ هلن از خواب پریدم سریع توی قصر دویدم و جنی رو تو اون وضعیت دیدم
من و هلن بالای سرش گریه میکردیم کای دوست جیمین نجاتش داده بود مادرم پیدلش نبود جیسو و نگهبان (جین) رفتن دنبال دکتر و کای هم استرس داشت که یهو دیدم مادرم جینین و تهیونگ وارد اتاق شدن کنترلمو از دست دادم و به تهیونگ حمله کردم
رزی : همش تقصیر توعه تو باعث شدی اون اینکارو کنه و بهش مشت میزدم بعدم مادرمو هل دادم و گفتم تو تو یه زن عوضی هستی که فقط میخواد بقیه رو آزار بده جیمین سعی میکرد ارومم کنه اما نمیتونست وقتی دکتر اومد با کمک جیسو اروم شدم
جنی : وقتی چشمامو باز کردم جیسو و هلن بالای سرم بودن حال هیچکس خوب نبود و همش تقصیر من بود زدم زیر گریه اونا سریع ارومم کردن و بعد مدت کوتاهی خوابم برد
ملکه : نقشه هایی که دلشتم همش بهم میریختن میخواستم زودتر جنی و پسر پادشاه ازدواج کنن و بعد اونارو
بکشم اما انگار جواب نمیده
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
ببخشید بچه ها دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه
پارت بعدو میذارم کامنت یادتون نره تا اینجاش چطور بود؟🥺💙✨
صدای جیغ یه دختر بود سریع اطافو نگاه کردم از پنجره رو به رویی بود اما پرده کشیده بود و چیزی معلوم نبود که از گوشهی پرده دیدم زمین پر از خون شده سراسیمه به سمت پنجره رفتم و به شیشه زدم اما راهی نبود که فهمیدم پنجره رو به بیرون باز میشه با یه فشار محکم درو باز کردم
خ خدای من او اون فرشته بود خیلی خوشگل بود اما الان وقتش نیست تیغ کنار دستش بهم فهموند چه اتفاقی افتاده سریع نبضشو چک کردم خیلی ضعیف بود اما میزد بی وقفه بغلش کردم و بردمش داخل قصر
رزی : کنار درخت خوابم برده بود که یهو با صدای جیغ هلن از خواب پریدم سریع توی قصر دویدم و جنی رو تو اون وضعیت دیدم
من و هلن بالای سرش گریه میکردیم کای دوست جیمین نجاتش داده بود مادرم پیدلش نبود جیسو و نگهبان (جین) رفتن دنبال دکتر و کای هم استرس داشت که یهو دیدم مادرم جینین و تهیونگ وارد اتاق شدن کنترلمو از دست دادم و به تهیونگ حمله کردم
رزی : همش تقصیر توعه تو باعث شدی اون اینکارو کنه و بهش مشت میزدم بعدم مادرمو هل دادم و گفتم تو تو یه زن عوضی هستی که فقط میخواد بقیه رو آزار بده جیمین سعی میکرد ارومم کنه اما نمیتونست وقتی دکتر اومد با کمک جیسو اروم شدم
جنی : وقتی چشمامو باز کردم جیسو و هلن بالای سرم بودن حال هیچکس خوب نبود و همش تقصیر من بود زدم زیر گریه اونا سریع ارومم کردن و بعد مدت کوتاهی خوابم برد
ملکه : نقشه هایی که دلشتم همش بهم میریختن میخواستم زودتر جنی و پسر پادشاه ازدواج کنن و بعد اونارو
بکشم اما انگار جواب نمیده
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
ببخشید بچه ها دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه
پارت بعدو میذارم کامنت یادتون نره تا اینجاش چطور بود؟🥺💙✨
۲۹.۷k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.