رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ¹¹ ¤
صبح پاشم ببینم صد تایی نشدم خبری از پارت نی😐🤌
________________________________________
ویو " آماندا "
رفتم تو اتاقش تا ظرفارو بردارم
داشتم از اتاق میرفتم بیرون که صدام زد
چرخیدم سمتش
که توی یه حرکت ( مگه کشتیه😐)
لباشو گذاشت روی لبامو ( چون چندشم میشه ادامه نمیدم😐🤌 راستی ، استغفرالله ربی و اتوبه علیه 🤲🤲😐💔 )
بعد ۲ مین جدا شد
آماندا : تو ..... تو ...... تو ...... چیکار کردییییی؟؟؟
این یوپ : تو متعلق به منی
الان دیگه جزوی از مال و اموال منی
آماندا : یعنی چی ( عجب خریه😐💔)
این یوپ : یعنی الان تو رسما زن من شدی ( حاجی مگه عقد نامه رو خوندن🤣💔 )
آماندا : امکان نداره
این یوپ : چرا داره
آماندا : آخه چجوری
این یوپ : یه جوری ( 😐😐 )
آماندا : آهان ، دوربین مخفیه گرفتم
این یوپ : حقیقت محضه ( صورتشو میاره نزدیک آماندا و اینو با لبخند میگه ) ( از اون لبخند هاییییی مکش مرگییی😐💔)
آماندا : باورم نمیشه
این یوپ : باید بشه
آماندا : واقعا تو جدی داری حرف میزنی ؟؟ چیز میزی که نزدی؟؟
این یوپ : نه 😐
آماندا : آخه .....
این یوپ : آخه نداره ، هفته بعدی عروسیه آماده باش
آماندا : نهههههه
این یوپ : چته
آماندا : من آماده نیستم ، نهایتا ۳ هفته وقت میخوام
این یوپ : جاننننن ، سه هفتههههه
آماندا : آره باید دنبال لباس ، مدل مو ، مدل میکاپ ، مدل دسته گل ، مدل تاج و تالار بگردم
البته با آرتمیس
این یوپ : چه خبرهههه
آماندا : همین که گفتم
این یوپ : باشه😐💔
ادمین : خب پس یه عروسی افتادیم لی لی لی لی لییییی 😃🤲
آماندا : من که هنوز بله نگفتم😁
این یوپ : چییییییی
آماندا : باید فکرامو بکنم😌 ایح ایح ایح ایح 😁
این یوپ : نههههههه
همین الان باید جواب بدی وگرنه با بالش میکوبم تو صورتت😐🔪
ادمین : چرا دعوا فرزندانم😐
این یوپ : این جواب منو نمیده
آماندا : جرعت داری بکوب
این یوپ : جرعت شو دارم خوبم دارم 😐🤌
آماندا : عه اگه میتونی بزن
این یوپ : بیا برو ، بیا برو یه کاری دست خودم و خودت میدم هاااااا ( منظورش ....... )
آماندا : این یوووووووووپ ببندددددددددددد ( میفته دنبالش )
این یوپ : بسم الله، غلط خوردممممم
آماندا : فایده ای نداره وایسااااااا ، کشتمت این یوپ کشتمتتتتتتتتتت ( جیغغغغغغغغغغغغغغغغ )
و این گونه میشود که این یوپ و آماندا به جون هم میفتند😐💔
و این گونه میشود که پارت ماهم تمام میشود😌😐💔
________________________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ¹¹ ¤
صبح پاشم ببینم صد تایی نشدم خبری از پارت نی😐🤌
________________________________________
ویو " آماندا "
رفتم تو اتاقش تا ظرفارو بردارم
داشتم از اتاق میرفتم بیرون که صدام زد
چرخیدم سمتش
که توی یه حرکت ( مگه کشتیه😐)
لباشو گذاشت روی لبامو ( چون چندشم میشه ادامه نمیدم😐🤌 راستی ، استغفرالله ربی و اتوبه علیه 🤲🤲😐💔 )
بعد ۲ مین جدا شد
آماندا : تو ..... تو ...... تو ...... چیکار کردییییی؟؟؟
این یوپ : تو متعلق به منی
الان دیگه جزوی از مال و اموال منی
آماندا : یعنی چی ( عجب خریه😐💔)
این یوپ : یعنی الان تو رسما زن من شدی ( حاجی مگه عقد نامه رو خوندن🤣💔 )
آماندا : امکان نداره
این یوپ : چرا داره
آماندا : آخه چجوری
این یوپ : یه جوری ( 😐😐 )
آماندا : آهان ، دوربین مخفیه گرفتم
این یوپ : حقیقت محضه ( صورتشو میاره نزدیک آماندا و اینو با لبخند میگه ) ( از اون لبخند هاییییی مکش مرگییی😐💔)
آماندا : باورم نمیشه
این یوپ : باید بشه
آماندا : واقعا تو جدی داری حرف میزنی ؟؟ چیز میزی که نزدی؟؟
این یوپ : نه 😐
آماندا : آخه .....
این یوپ : آخه نداره ، هفته بعدی عروسیه آماده باش
آماندا : نهههههه
این یوپ : چته
آماندا : من آماده نیستم ، نهایتا ۳ هفته وقت میخوام
این یوپ : جاننننن ، سه هفتههههه
آماندا : آره باید دنبال لباس ، مدل مو ، مدل میکاپ ، مدل دسته گل ، مدل تاج و تالار بگردم
البته با آرتمیس
این یوپ : چه خبرهههه
آماندا : همین که گفتم
این یوپ : باشه😐💔
ادمین : خب پس یه عروسی افتادیم لی لی لی لی لییییی 😃🤲
آماندا : من که هنوز بله نگفتم😁
این یوپ : چییییییی
آماندا : باید فکرامو بکنم😌 ایح ایح ایح ایح 😁
این یوپ : نههههههه
همین الان باید جواب بدی وگرنه با بالش میکوبم تو صورتت😐🔪
ادمین : چرا دعوا فرزندانم😐
این یوپ : این جواب منو نمیده
آماندا : جرعت داری بکوب
این یوپ : جرعت شو دارم خوبم دارم 😐🤌
آماندا : عه اگه میتونی بزن
این یوپ : بیا برو ، بیا برو یه کاری دست خودم و خودت میدم هاااااا ( منظورش ....... )
آماندا : این یوووووووووپ ببندددددددددددد ( میفته دنبالش )
این یوپ : بسم الله، غلط خوردممممم
آماندا : فایده ای نداره وایسااااااا ، کشتمت این یوپ کشتمتتتتتتتتتت ( جیغغغغغغغغغغغغغغغغ )
و این گونه میشود که این یوپ و آماندا به جون هم میفتند😐💔
و این گونه میشود که پارت ماهم تمام میشود😌😐💔
________________________________________
۴.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.