فقط یکبار دیگر p20
لبخندی زد: چشم ..هر وقت خسته شدین میتونین جاتونو با یکی از ما عوض کنین
من: خیلی ممنون
خوشحال برگشتم سر جام چند دقیقه بعد صدای زنگ گوشیم بلند شد: سلام کیونگ سان چطوری
کیونگ سان: سلام خوبم آبجی ..اوضاع تو چطوره؟
من: فعلا که وایسادم با نگهبانا هم حرف زدم هر وقت خسته شدم چند ساعت جام وایسن
کیونگ سان: خب اینکه خوبه
من: شام خوردی؟
صدای ذوق زدش از اون طرف گوشی شنیده میشد: اره تازه خوردم ...خداوکیلی دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
من: قربونت ..کارای عروسی چیش..
با صدای باز شدن در حرفمو قطع کردم زنی که لباس خدمتکاری تنش بود اومد جلو: لطفا دنبال من بیاین
صدامو مردونه کردم و به کیونگ سان گفتم: من بعدا بهت زنگ میزنم حافظ
وقتی متوجه تغییر صدام شد فهمید کسی اومده و چیز دیگه ای نپرسید و خدافظی کرد .
همراه خدمتکار رفتم داخل...چیدمان زیبا و شیک خونه توی چشم بود همونطور که انتظارش رو داشتم ،
اردک وار دنبال خدمتکار میرفتم که به جیمینی رسیدم که روی مبل یک نفره نشسته بود
بهش رسیدیم
خطاب ک خدمتکار گفت: ممنون تو میتونی بری
وقتی رفت اشاره کرد که بشینم
نشستم و گفتم: ممنون راحتم
جیمین: شاید صحبتمون طولانی بشه بهتره بشینی
بی حرف نشستم روی مبل تک نفره رو به روش
جیمین: نمیدونم برادرت اینو گفته یا ن ولی من آدم مغروری نیستم و هرگز با کیونگ سان بداخلاقی نمیکردم مثل دوست خودم میدونستمش ..توهم ک برادرشی قطعا دوست من هستی
انگشتاشو تو هم قفل کرد و ادامه داد: حالا من میخوام با این دوست جدیدم آشنا بشم از خودت برام بگو
من: اسم و سنم رو ک میدونید...من در واقع تو انگلیس زندگی میکنم ..اونجا مشغول نویسندگی و شاعری هستم ..به زبان ساده تر متن آهنگین میگم
من: خیلی ممنون
خوشحال برگشتم سر جام چند دقیقه بعد صدای زنگ گوشیم بلند شد: سلام کیونگ سان چطوری
کیونگ سان: سلام خوبم آبجی ..اوضاع تو چطوره؟
من: فعلا که وایسادم با نگهبانا هم حرف زدم هر وقت خسته شدم چند ساعت جام وایسن
کیونگ سان: خب اینکه خوبه
من: شام خوردی؟
صدای ذوق زدش از اون طرف گوشی شنیده میشد: اره تازه خوردم ...خداوکیلی دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
من: قربونت ..کارای عروسی چیش..
با صدای باز شدن در حرفمو قطع کردم زنی که لباس خدمتکاری تنش بود اومد جلو: لطفا دنبال من بیاین
صدامو مردونه کردم و به کیونگ سان گفتم: من بعدا بهت زنگ میزنم حافظ
وقتی متوجه تغییر صدام شد فهمید کسی اومده و چیز دیگه ای نپرسید و خدافظی کرد .
همراه خدمتکار رفتم داخل...چیدمان زیبا و شیک خونه توی چشم بود همونطور که انتظارش رو داشتم ،
اردک وار دنبال خدمتکار میرفتم که به جیمینی رسیدم که روی مبل یک نفره نشسته بود
بهش رسیدیم
خطاب ک خدمتکار گفت: ممنون تو میتونی بری
وقتی رفت اشاره کرد که بشینم
نشستم و گفتم: ممنون راحتم
جیمین: شاید صحبتمون طولانی بشه بهتره بشینی
بی حرف نشستم روی مبل تک نفره رو به روش
جیمین: نمیدونم برادرت اینو گفته یا ن ولی من آدم مغروری نیستم و هرگز با کیونگ سان بداخلاقی نمیکردم مثل دوست خودم میدونستمش ..توهم ک برادرشی قطعا دوست من هستی
انگشتاشو تو هم قفل کرد و ادامه داد: حالا من میخوام با این دوست جدیدم آشنا بشم از خودت برام بگو
من: اسم و سنم رو ک میدونید...من در واقع تو انگلیس زندگی میکنم ..اونجا مشغول نویسندگی و شاعری هستم ..به زبان ساده تر متن آهنگین میگم
۴۹.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.