باز گو،ای به کنار دگری خفته ی من
باز گو،ای به کنار دگری خفته ی من
چه کند با غم تو این دل آشفته ی من؟
وه که امروز پراکنده تر از بوی گل است
خاطر جمع تر از غنچه ی نشکفته ی من
آفتاب نگه گرم ترامی جوید
این دل سردتر ازبرف فروخفته ی من
یاد از آن روزکه انگشت تو اشکم بسترد
خاتم دست تو شد گوهر ناسفته ی من
شاهد آتش عشق تو که گرم است هنوز
شعله هایی است که سر میکشد از گفته ی من
چه کنم؟دل به که بندم؟به کجاروی کنم؟
بازگو،ای به کنار دگری خفته ی من
چه کند با غم تو این دل آشفته ی من؟
وه که امروز پراکنده تر از بوی گل است
خاطر جمع تر از غنچه ی نشکفته ی من
آفتاب نگه گرم ترامی جوید
این دل سردتر ازبرف فروخفته ی من
یاد از آن روزکه انگشت تو اشکم بسترد
خاتم دست تو شد گوهر ناسفته ی من
شاهد آتش عشق تو که گرم است هنوز
شعله هایی است که سر میکشد از گفته ی من
چه کنم؟دل به که بندم؟به کجاروی کنم؟
بازگو،ای به کنار دگری خفته ی من
۳۳.۰k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹