چرخُ فلک p52
سرخ شده بودم از عصبانیت ، کارد میزدی خونم در نمیومد
به سمتش حمله کردم و یقیشو گرفتم:
_شماهاااا چه غلطییییی کردینننن بی صفتاااا.....شما زیر دستای منیددددد؟؟؟....من اینجوووررری غیرتتتتت یادتوننن دادمممم...ارههههههههه؟؟؟؟
چند تا مشت محکم و پشت سر هم تو دهنش کوبیدم
از دهن و بینیش خون میومد
_میدونم با اون جانگ هیوی پفیوز چیکار کنم....فقط اگه دستم بهش برسه...زندش نمیزارم
با حرص پامو رو گاز فشار میدادم
گوشیشو جواب نمیداد
رفتم دم خونش....ولی قبل از من یکی بهش خبر داده که به خونش تشنم ....اونم فلنگ رو بسته و در رفته
چند ساعت بعد اروم تر شده بودم
تازه تونستم بهتر فکر کنم
گفت خونه متروکه؟...باید آمارشو دربیارم ببینم سر کی چنین بلایی آوردن...اگه طرف صورت هاشون رو دیده باشع و بره شکایت کنه چی؟
عصر بود که رسیدم اونجا
نگاهمو دپر و اطراف چرخوندم...نمیتونستم برم از همسایه ها بپرسم چون بعدا برام شر میشد
دومین سگارمو رو زمین انداختم و به سوختنش زل زدم
صبر کن ببینم
سیگار؟...آشغال......رفتگر!!
مثل ديوونه ها تو چند کوچه دویدم تا رفتگر محل رو پیدا کنم....جسم نارنجی پوشش روی نیمکت نشسته بود و دونه برای قمری های جلوی پاش میریخت
با دیدنم بلند شد و سرشو ب معنی سلام علیک تکون داد جوابشو دادم و گفتم
_یه سوال ازت میپرسم میخوام که راستشو بهم بگی
تایید کرد
_حدودا ۱ماه پیش اتفاقی توی اون عمارت متروکه که بی در پیکره نیوفتاده؟...چیز مشکوکی اونجا ندیدی
یکم فکر کرد بعد دفترچشو از تو جیبش درآورد و شروع به نوشتن کرد
_یادمه تو اون زمانی که گفتین نصف شب یکیو با سر و کله خونی و لباسای پاره بیهوش پیدا کردم
سریع گفتم:
_خب باهاش چیکار کردی؟...جایی بردیش؟
نوشت:
_بردمش پیش خالتون...گل افروز خانم
یخ کردم
حرفش یه جوری بود...جوری که سرما تو بند بنده تنم رخنه کرد
به سمتش حمله کردم و یقیشو گرفتم:
_شماهاااا چه غلطییییی کردینننن بی صفتاااا.....شما زیر دستای منیددددد؟؟؟....من اینجوووررری غیرتتتتت یادتوننن دادمممم...ارههههههههه؟؟؟؟
چند تا مشت محکم و پشت سر هم تو دهنش کوبیدم
از دهن و بینیش خون میومد
_میدونم با اون جانگ هیوی پفیوز چیکار کنم....فقط اگه دستم بهش برسه...زندش نمیزارم
با حرص پامو رو گاز فشار میدادم
گوشیشو جواب نمیداد
رفتم دم خونش....ولی قبل از من یکی بهش خبر داده که به خونش تشنم ....اونم فلنگ رو بسته و در رفته
چند ساعت بعد اروم تر شده بودم
تازه تونستم بهتر فکر کنم
گفت خونه متروکه؟...باید آمارشو دربیارم ببینم سر کی چنین بلایی آوردن...اگه طرف صورت هاشون رو دیده باشع و بره شکایت کنه چی؟
عصر بود که رسیدم اونجا
نگاهمو دپر و اطراف چرخوندم...نمیتونستم برم از همسایه ها بپرسم چون بعدا برام شر میشد
دومین سگارمو رو زمین انداختم و به سوختنش زل زدم
صبر کن ببینم
سیگار؟...آشغال......رفتگر!!
مثل ديوونه ها تو چند کوچه دویدم تا رفتگر محل رو پیدا کنم....جسم نارنجی پوشش روی نیمکت نشسته بود و دونه برای قمری های جلوی پاش میریخت
با دیدنم بلند شد و سرشو ب معنی سلام علیک تکون داد جوابشو دادم و گفتم
_یه سوال ازت میپرسم میخوام که راستشو بهم بگی
تایید کرد
_حدودا ۱ماه پیش اتفاقی توی اون عمارت متروکه که بی در پیکره نیوفتاده؟...چیز مشکوکی اونجا ندیدی
یکم فکر کرد بعد دفترچشو از تو جیبش درآورد و شروع به نوشتن کرد
_یادمه تو اون زمانی که گفتین نصف شب یکیو با سر و کله خونی و لباسای پاره بیهوش پیدا کردم
سریع گفتم:
_خب باهاش چیکار کردی؟...جایی بردیش؟
نوشت:
_بردمش پیش خالتون...گل افروز خانم
یخ کردم
حرفش یه جوری بود...جوری که سرما تو بند بنده تنم رخنه کرد
۲۲.۸k
۲۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.