پارت چهارم
سونگ هو دایی هانول:قایق رو داشتم تمیز میکردم آخرین پاکت ماهی ها رو گرفتم گذاشتم توی کامیون راننده:تموم شد
سونگ هو:بله تموم شد میتونید برید
(رفتن منم آخرین کارامو کردم شب شده بود داشتم میرفتم سمت خونه که سایه چند آدمی رو پشت سرم حس کردم من قدمامو تند کردم بیشتر نزدیکم میشدم که چند نفر جلومی گرفتن لعنتی پیدام
کردن یه آدمی پشت سرشون وایستاد اومد جلو گفت( به به سونگ هو توی سئول دنبالت میگشتم کجا پیدات کردم ببینم الان میتونی فرار کنی یا نه یادت باشه قبل مُردنت پولامو بده که نصف شو دادی )
سونگ هو:بهت میگم اون پولی که گرفته بودی کامل بود بقیه پولشو برو از همون آدمی که سرت کلاه گذاشته بگیر
:من نمیدونم اون آدمی که سرم کلاه گذاشته دوسته تو بوده اما حیف مرده تو هم باید بجاش پولشو بدی و گرنه میکشمت
سونگ هو:من پولمو دادم دیگه نمیتونم با تو سرو کله بزنم
:هان پس خودت خواستی (به چند تا آدما اشاره کرد افتادن به جون من منم کتکشون میزدم هر چی میزدم بیشتر میشدن که افتادم زمین دوباره اون مرد اومد پیشم گفت ؛پولامو آماده کن ۵روز وقت داری و گرنه خودم میدونم با تو
سونگ هو :رفتن داشتم از درد میپیچیدم به خودم دستمو گذاشتم رو شکمم دیدم خون میاد لعنتی با چاقو زخمیم کردم میخواستم پاشم حتی توانشو
نداشتم افتادم رو زمین که یه آدمی اومد سمتم نفهمیدم چی شد چشاموبستم
سونگ هو:وقتی بیدار شدم یه سوزشی به شکمم خورد معلوم بود بیمارستانم
پرستار:لطفا از جاتون نخورید تا پانسمانسون کردیم و گرنه خونریزی میکنه
سونگ هو:هان ممنون
پرستار:به دخترتون زنگ زدیم الان میان پیشتون
سونگ هو:چی چه نیازی بود نباید نگرانم میشدن
پرستار رفت
سونگ هو؛هی داد الان به هانول چی بگم دگه وقتشه بهشون بگم این چهر سال قایم کردم باید بگم اگه اون شب با سوهو نمیرفتم قمار همچین اتفاقی واسم نمیفتاد دگه کار از کار گذشته پیدام کردن باید مراقب جونگ سو و هانول باشم )
هانول……(داییم رو مرخص کردن اومدیم خونه جونگ سو زیر بغل دایی رو گرفت گذاشت رو کاناپه من رفتم براش چیزی آماده کنم که گفت بشین با هاتون کار دارم بالاخره دگه وقتش رسید )
سونگ هو:بچه ها اون سو هو رو یادتون است
هانول:اره اونیکه باهات رفیق بود اما چهار سال قبل بخاطر چند چاقو کشتنش
سونگ هو:اره منو اون یه شب رفته بودیم قمار بازی اونجا بدهی داشتیم من بدهیمو دادم اما اون ندادش الان افتاده به گردن ادما دنبالن بودن بخاطر همین کتکم زدن
جونگ سو: بابا تو که قمار بازی میکردی من خبر نداشتم
سونگ هو:سوهو اون شب خیلی اصرار کرد منم بخاطرش رفتم
هانول:دایی این چهار سال چرا ازمون قایم میکردی اگه اون ادما بلای سرت میاوردن چی
سونگ هو:نمیدونم نمیخاستم نگرانتون کنم
جونگ سو:خو الان چطوری پیدات کردن چقدر پول میخان
(مقدار پولو گفت )
جونگ سو:بابا این پول یه خونه است تو میدونی همچین پولی ما نداریم
سونگ هو:میدونم اما ۵روز بهم فرصت دادن
هانول :دایی اگه بهم زودتر میگفتی یه چاره ای براش پیدا میکردم شاید قرض میگرفتم
سونگ هو:نمیخاستم نگرانتون کنم خودم الان یه کاریش میکنم شما نگران نباشید
هانول:با حرص پاشدم گفتم باش توی این۵روز میتونی پیدا کنی این پولو اخه چجوری
سونگ هو :باشه هانول آروم باش خودم یه کاریش میکنم (با حرص پاشدم میخواستم از خونه برم بیرون داییم گفت کجا میری گفتم میخام برم یه هوایی بخورم توی ساحل داشتم راه میرفتم غروب خورشید و نگاه میکردم فکرم خیلی درگیر چطوری الان اون پولو بدیم از کجا اوفففف داییی)
هانول :کلیدو انداختم اومدم خونه دیدم داییم شام آماده کرده بوده
سونگ هو:بیا شام حاضره
هانول:باش برم دستامو بشورم بیام رفتم توالت دستامو شستم اومدم نشستم پیش جونگ سو
توی حال خودم بودم اصلا نمیتونستم چیزی بخورم
سونگ هو:بچه ها من فکرامو کردم میخام خونه رو بفروشم بریم سئول اونجا یه خونه اجاره بکنیم
منو جونگ سو به تعجب داشتیم به دایی نگاه میکردیم
جونگ سو:بابا تو واقعا میخواهی خونه رو بفروشی
سونگ هو:چاره ای ندارم الانم اگه بریم سئول از دست این ادما نجات پیدا میکنیم نظر تو چیه هانول
هانول:هر چی تو بگی دایی بالاخره خونه خودته
سونگ هو:این چه حرفیه دخترم من نگران شمام نمیخوام بلایی رو سرتون بیاد
هانول:باشه دایی میدونم هر کی تو بگی اما توی سئول خونه پیدا کردی
سونگ هو :هنوز نه اما یه رفیق دارم بهش زنگ بزنم شاید برام پیدا کنه
هانول:اوکی
جونگ سو:پس کار چی من تازه داشتم توی این فروشگاه عادت میکردم
سونگ هو:کار که توی سئول زیاده نگران نباش
هانول باش من برم بخوابم شب بخیر
جونگ سو :شبت بخیر
(رفتم تو اتاقم واقعا باید از بوسان میرفتم یه آهی کشیدم چقدر توی این خونه خاطراتی داشتم با مامانم الان دگه مجبوریم جمع کنیم بریم
توی افکار خودم غرق بودم کم کم خوابم گرفت )
سونگ هو:بله تموم شد میتونید برید
(رفتن منم آخرین کارامو کردم شب شده بود داشتم میرفتم سمت خونه که سایه چند آدمی رو پشت سرم حس کردم من قدمامو تند کردم بیشتر نزدیکم میشدم که چند نفر جلومی گرفتن لعنتی پیدام
کردن یه آدمی پشت سرشون وایستاد اومد جلو گفت( به به سونگ هو توی سئول دنبالت میگشتم کجا پیدات کردم ببینم الان میتونی فرار کنی یا نه یادت باشه قبل مُردنت پولامو بده که نصف شو دادی )
سونگ هو:بهت میگم اون پولی که گرفته بودی کامل بود بقیه پولشو برو از همون آدمی که سرت کلاه گذاشته بگیر
:من نمیدونم اون آدمی که سرم کلاه گذاشته دوسته تو بوده اما حیف مرده تو هم باید بجاش پولشو بدی و گرنه میکشمت
سونگ هو:من پولمو دادم دیگه نمیتونم با تو سرو کله بزنم
:هان پس خودت خواستی (به چند تا آدما اشاره کرد افتادن به جون من منم کتکشون میزدم هر چی میزدم بیشتر میشدن که افتادم زمین دوباره اون مرد اومد پیشم گفت ؛پولامو آماده کن ۵روز وقت داری و گرنه خودم میدونم با تو
سونگ هو :رفتن داشتم از درد میپیچیدم به خودم دستمو گذاشتم رو شکمم دیدم خون میاد لعنتی با چاقو زخمیم کردم میخواستم پاشم حتی توانشو
نداشتم افتادم رو زمین که یه آدمی اومد سمتم نفهمیدم چی شد چشاموبستم
سونگ هو:وقتی بیدار شدم یه سوزشی به شکمم خورد معلوم بود بیمارستانم
پرستار:لطفا از جاتون نخورید تا پانسمانسون کردیم و گرنه خونریزی میکنه
سونگ هو:هان ممنون
پرستار:به دخترتون زنگ زدیم الان میان پیشتون
سونگ هو:چی چه نیازی بود نباید نگرانم میشدن
پرستار رفت
سونگ هو؛هی داد الان به هانول چی بگم دگه وقتشه بهشون بگم این چهر سال قایم کردم باید بگم اگه اون شب با سوهو نمیرفتم قمار همچین اتفاقی واسم نمیفتاد دگه کار از کار گذشته پیدام کردن باید مراقب جونگ سو و هانول باشم )
هانول……(داییم رو مرخص کردن اومدیم خونه جونگ سو زیر بغل دایی رو گرفت گذاشت رو کاناپه من رفتم براش چیزی آماده کنم که گفت بشین با هاتون کار دارم بالاخره دگه وقتش رسید )
سونگ هو:بچه ها اون سو هو رو یادتون است
هانول:اره اونیکه باهات رفیق بود اما چهار سال قبل بخاطر چند چاقو کشتنش
سونگ هو:اره منو اون یه شب رفته بودیم قمار بازی اونجا بدهی داشتیم من بدهیمو دادم اما اون ندادش الان افتاده به گردن ادما دنبالن بودن بخاطر همین کتکم زدن
جونگ سو: بابا تو که قمار بازی میکردی من خبر نداشتم
سونگ هو:سوهو اون شب خیلی اصرار کرد منم بخاطرش رفتم
هانول:دایی این چهار سال چرا ازمون قایم میکردی اگه اون ادما بلای سرت میاوردن چی
سونگ هو:نمیدونم نمیخاستم نگرانتون کنم
جونگ سو:خو الان چطوری پیدات کردن چقدر پول میخان
(مقدار پولو گفت )
جونگ سو:بابا این پول یه خونه است تو میدونی همچین پولی ما نداریم
سونگ هو:میدونم اما ۵روز بهم فرصت دادن
هانول :دایی اگه بهم زودتر میگفتی یه چاره ای براش پیدا میکردم شاید قرض میگرفتم
سونگ هو:نمیخاستم نگرانتون کنم خودم الان یه کاریش میکنم شما نگران نباشید
هانول:با حرص پاشدم گفتم باش توی این۵روز میتونی پیدا کنی این پولو اخه چجوری
سونگ هو :باشه هانول آروم باش خودم یه کاریش میکنم (با حرص پاشدم میخواستم از خونه برم بیرون داییم گفت کجا میری گفتم میخام برم یه هوایی بخورم توی ساحل داشتم راه میرفتم غروب خورشید و نگاه میکردم فکرم خیلی درگیر چطوری الان اون پولو بدیم از کجا اوفففف داییی)
هانول :کلیدو انداختم اومدم خونه دیدم داییم شام آماده کرده بوده
سونگ هو:بیا شام حاضره
هانول:باش برم دستامو بشورم بیام رفتم توالت دستامو شستم اومدم نشستم پیش جونگ سو
توی حال خودم بودم اصلا نمیتونستم چیزی بخورم
سونگ هو:بچه ها من فکرامو کردم میخام خونه رو بفروشم بریم سئول اونجا یه خونه اجاره بکنیم
منو جونگ سو به تعجب داشتیم به دایی نگاه میکردیم
جونگ سو:بابا تو واقعا میخواهی خونه رو بفروشی
سونگ هو:چاره ای ندارم الانم اگه بریم سئول از دست این ادما نجات پیدا میکنیم نظر تو چیه هانول
هانول:هر چی تو بگی دایی بالاخره خونه خودته
سونگ هو:این چه حرفیه دخترم من نگران شمام نمیخوام بلایی رو سرتون بیاد
هانول:باشه دایی میدونم هر کی تو بگی اما توی سئول خونه پیدا کردی
سونگ هو :هنوز نه اما یه رفیق دارم بهش زنگ بزنم شاید برام پیدا کنه
هانول:اوکی
جونگ سو:پس کار چی من تازه داشتم توی این فروشگاه عادت میکردم
سونگ هو:کار که توی سئول زیاده نگران نباش
هانول باش من برم بخوابم شب بخیر
جونگ سو :شبت بخیر
(رفتم تو اتاقم واقعا باید از بوسان میرفتم یه آهی کشیدم چقدر توی این خونه خاطراتی داشتم با مامانم الان دگه مجبوریم جمع کنیم بریم
توی افکار خودم غرق بودم کم کم خوابم گرفت )
۵.۴k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.