𝓟𝓪𝓻𝓽 ⁹
دنیایموازی ( 𝑝𝑎𝑟𝑎𝑙𝑙𝑒𝑙 𝑤𝑜𝑟𝑙𝑑 )𝓟𝓪𝓻𝓽 ⁹
یونگی: بسه بریم دیگه
حرکت کردند و یکی از خدمتکار های مرد خوک رو برداشت و داخل یه چیزی گزاشت
دامن می چا رو میگرفتم و میرفتم
_ وایی کی میرسیم گاییده شدم
می چا : خفه شو زشته
_ اگگگگ
همه وایسادن دور و ورم رو نگاه کردم چقدر سر سبزه
_ وایسا می چا این جایی نیست که این د سوپ پخش شد
_ خودشه فاک
ذوق زده بودم البته به جای خونه های نو خونه های قدیمی کره ی قدیم بود لبخند روی لبم نشست
خانم کیم داد زد " وسایل ها رو جاسازی کنین "
دو ساعت برای جاسازی وسایل بود که مشغول پختن غذا شدیم
میسکیم: با احتیاط غذا ها رو به سالن اصلی ببرین
همه چشم گفتن
سینی رو برداشتم و پشت سر هم حرکت کردیم
دور میز جمع شده بودن وسایل هارو جلوشو گذاشتیم و عقب رفتیم
نامجون: برنامه ی فردا ورزشه امشبو خوب بخوابین و خانم کیم لطفا مطمئن باشین که وسایل حاضره
میسکیم:بلهاعلیحضرت
رفتم پیش خانم کیم و پرسیدم : خانم من وقتی ولیعهد پاشد باید همراهش برم
_ آره
رفتم کنار یونگی دستشو تمیز کرد و پاشد پشت سرش رفتم
که دیدم رفت سمت شمشیرش و از غلافه کشید بیرون
_ اعلیحضرت الان وقت استراحت شماست لطفا
متقابل جوابم داد:
_ و تو کی باشی که به حرفت گوش کنم
_ ببخشید، وقتی خوابیدنتون دیر بشه زودتر پیر میشین مردم مسلما دوست ندارن پادشاه آینده زود پیر بشه و زنتون ببینه زود پیر میشین ولتون میکنه میره
دست گزاشتم زیر چونم و گفت :
البته کدوم کصخلی میتونه ملکه شدن رو رد کنه به هر حال شاید مثلا بهت خیانت کرد چون دیگه چشمش رو نمیگیری وایی فکر کن مثلا بهت بگه که بچه دار شدیم ولی بچه از اون یکی مَرد ب...
با احساس سردی چیزی نزدیک گردنم حرفم قطع شد از دستش تا زیر گردنم رو نگاه کردم
_ چی باعث شده که تو این فکرا رو بکنی و بی احترامی بکنی
_ بی احترامی من کی بی احترامی ..
فلش بک ذهنی ( مثلا بهت خیانت کرد )
_ اوه ساری جمع نبستم ولی خب این دلیل نمیشه بمیرم
صدای جیغ های پی در پی باعث شد از بحث کنار بکشه و زودی بریم بیرون داخل صدای جیغ خدمتکارا بود وقتی رسیدیم داخل محوطه یه غول بزرگ جلومون بود
ذهنش : وایسا شیفت با ژانر تاریخی هیولا اوه نو گرل حتما توی این شیفت گیر باید بکنم .
ارهمیدونمتنگم.
like+⁴⁰
یونگی: بسه بریم دیگه
حرکت کردند و یکی از خدمتکار های مرد خوک رو برداشت و داخل یه چیزی گزاشت
دامن می چا رو میگرفتم و میرفتم
_ وایی کی میرسیم گاییده شدم
می چا : خفه شو زشته
_ اگگگگ
همه وایسادن دور و ورم رو نگاه کردم چقدر سر سبزه
_ وایسا می چا این جایی نیست که این د سوپ پخش شد
_ خودشه فاک
ذوق زده بودم البته به جای خونه های نو خونه های قدیمی کره ی قدیم بود لبخند روی لبم نشست
خانم کیم داد زد " وسایل ها رو جاسازی کنین "
دو ساعت برای جاسازی وسایل بود که مشغول پختن غذا شدیم
میسکیم: با احتیاط غذا ها رو به سالن اصلی ببرین
همه چشم گفتن
سینی رو برداشتم و پشت سر هم حرکت کردیم
دور میز جمع شده بودن وسایل هارو جلوشو گذاشتیم و عقب رفتیم
نامجون: برنامه ی فردا ورزشه امشبو خوب بخوابین و خانم کیم لطفا مطمئن باشین که وسایل حاضره
میسکیم:بلهاعلیحضرت
رفتم پیش خانم کیم و پرسیدم : خانم من وقتی ولیعهد پاشد باید همراهش برم
_ آره
رفتم کنار یونگی دستشو تمیز کرد و پاشد پشت سرش رفتم
که دیدم رفت سمت شمشیرش و از غلافه کشید بیرون
_ اعلیحضرت الان وقت استراحت شماست لطفا
متقابل جوابم داد:
_ و تو کی باشی که به حرفت گوش کنم
_ ببخشید، وقتی خوابیدنتون دیر بشه زودتر پیر میشین مردم مسلما دوست ندارن پادشاه آینده زود پیر بشه و زنتون ببینه زود پیر میشین ولتون میکنه میره
دست گزاشتم زیر چونم و گفت :
البته کدوم کصخلی میتونه ملکه شدن رو رد کنه به هر حال شاید مثلا بهت خیانت کرد چون دیگه چشمش رو نمیگیری وایی فکر کن مثلا بهت بگه که بچه دار شدیم ولی بچه از اون یکی مَرد ب...
با احساس سردی چیزی نزدیک گردنم حرفم قطع شد از دستش تا زیر گردنم رو نگاه کردم
_ چی باعث شده که تو این فکرا رو بکنی و بی احترامی بکنی
_ بی احترامی من کی بی احترامی ..
فلش بک ذهنی ( مثلا بهت خیانت کرد )
_ اوه ساری جمع نبستم ولی خب این دلیل نمیشه بمیرم
صدای جیغ های پی در پی باعث شد از بحث کنار بکشه و زودی بریم بیرون داخل صدای جیغ خدمتکارا بود وقتی رسیدیم داخل محوطه یه غول بزرگ جلومون بود
ذهنش : وایسا شیفت با ژانر تاریخی هیولا اوه نو گرل حتما توی این شیفت گیر باید بکنم .
ارهمیدونمتنگم.
like+⁴⁰
۵۶.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.