فیک جیمین ( کیوت و خشن ) پارت ۱۹
از زبان سویونگ
نا خود آگاه یه قطره اشک از چشمم افتاد فوراً پاکش کردم گفتم : آها که اینطور باشه....باشه مشکلی نیست اگر حرف دیگهای نداری من میرم بخوابم
گفت : نه خوب بخوابی
سرم رو تکون دادم و رفتم توی اتاق رفتم روی تخت و سعی کردم جلوی بغضم رو بگیرم
( صبح )
رفتم پایین دوباره بچه ها صبحونه آماده کرده بودن خوردیم بعد قرار شد بریم آتلیه تا عکس یادگاری بگیریم
رفتیم آتلیه اول یه عکس دسته جمعی گرفتیم بعد لیا با جونگ کوک عکس گرفتن ایش عشق و عاشقی این دوتا هنوز ادامه داره
منم به جیمین گفتم : بهتره ما هم یه عکس یادگاری داشته باشیم جیمین گفت : موافقم
رفتیم جلوی دوربین دسته جیمین رو گرفتم یه لحظه جا خورد و نگام کردم منم نگاش کردم بعد از اینکه عکاس عکسمون گرفت گفت : این بهترین عکسی هست که من از دوتا زوج گرفتم خیلی خوب شده
گفت : بعده یک ساعت دیگه آماده میشه
تا موقعی که یک ساعت بگذره الکی برای خودمون میچرخیدیم
( یک ساعت بعد )
عکسا واقها خوب شده بودن مخصوصاً منو جیمین عکسا رو گرفتیم و رفتیم به یه رستوران نهار خوردیم و رفتیم هتل
( شب )
از زبان ا/ت
چون امشب آخرین شبه قراره یه جشن بین ..خودمون بگیریم یه جشن عالی ولی خیلی کوچیک ، صبح ساعت ۸ پرواز داریم اوفففف
رفتم لباسام رو جمع کنم جیمین هم داشت همین کار رو میکرد لباساش رو توی چمدونش جمع میکرد....
نا خود آگاه یه قطره اشک از چشمم افتاد فوراً پاکش کردم گفتم : آها که اینطور باشه....باشه مشکلی نیست اگر حرف دیگهای نداری من میرم بخوابم
گفت : نه خوب بخوابی
سرم رو تکون دادم و رفتم توی اتاق رفتم روی تخت و سعی کردم جلوی بغضم رو بگیرم
( صبح )
رفتم پایین دوباره بچه ها صبحونه آماده کرده بودن خوردیم بعد قرار شد بریم آتلیه تا عکس یادگاری بگیریم
رفتیم آتلیه اول یه عکس دسته جمعی گرفتیم بعد لیا با جونگ کوک عکس گرفتن ایش عشق و عاشقی این دوتا هنوز ادامه داره
منم به جیمین گفتم : بهتره ما هم یه عکس یادگاری داشته باشیم جیمین گفت : موافقم
رفتیم جلوی دوربین دسته جیمین رو گرفتم یه لحظه جا خورد و نگام کردم منم نگاش کردم بعد از اینکه عکاس عکسمون گرفت گفت : این بهترین عکسی هست که من از دوتا زوج گرفتم خیلی خوب شده
گفت : بعده یک ساعت دیگه آماده میشه
تا موقعی که یک ساعت بگذره الکی برای خودمون میچرخیدیم
( یک ساعت بعد )
عکسا واقها خوب شده بودن مخصوصاً منو جیمین عکسا رو گرفتیم و رفتیم به یه رستوران نهار خوردیم و رفتیم هتل
( شب )
از زبان ا/ت
چون امشب آخرین شبه قراره یه جشن بین ..خودمون بگیریم یه جشن عالی ولی خیلی کوچیک ، صبح ساعت ۸ پرواز داریم اوفففف
رفتم لباسام رو جمع کنم جیمین هم داشت همین کار رو میکرد لباساش رو توی چمدونش جمع میکرد....
۸۲.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.