عشق یک مافیا✨✨
عشق یک مافیا✨✨
پارت3🖤🖤
هارام.. بابا به جیمین گفت بیاد پیش ما بشینه از اول تا اخری که حرف میزدن نگاه خیرشو رو خودم حس میکردم تا اینکه یه اهنگ برای رقص دو نفره گزاشتن که جیمین اومد بهم درخواست داد اول خیلی تعجب کردم ولی نشون ندادم قبول نکردم ولی با اصرار های بابا قبول کردم و رفتیم روی پیست بعضی ها با تعجب نگاه میکردم و بعضی دختر ها با حسادت به من نگاه میکردم و البته نگاه های خیره هم حس میکردم
جیمین دستشو دور کمرم گرفت و شروع کرد به رقص با من
خیلی حرفه ای میرقصید جوری که بقیه میدون و خالی کردن و به رقص ما دوتا رو تماشا میکردن اخر اهنگ جیمین من و خم کرد و یه بوسه یواشکی به لبم زد و من در جا خشکم شد و با خجالت سریع صحنه رو ترک کردم و پوزخندی که جیمین بهم زد و دیدم
رفتم پیش بابا نشستنو تا اخر به صورت جیمین نگاه نکردم
بلخره جشن تموم شد رفتیم خونه و از نگاهای خیره جیمین خلاص شدم
نمیدونم ولی من تا حالا از نگاه خیره پسر ها خجالت نمیکشیدم ولی جیمین برام فرق داشت و این خیلی عجیب بود چون به پسرا اصلا اهمیت نمیدادم و این خیلی عجیب بود چون به پسرا اصلا اهمیت نمیدادم
ویو روز بعد
داشتم صبحانه میخوردم که برام پیامک اومد از طرف بورام بود
بورام.. سلام خوبی میای شب بریم پارتی تولد هیون جین
هارام.. باشه میام ولی قبل1 قر میگردم
بورام.. باشه
ویو هارام...
هیون جین پسر دوست بابای بورام بود همیشه برای جشن و پارتی هاش دعوتمون میکرد و واقعا هم اونجا خوش میگذشت
تصمیم گرفتم برای شب برم لباس بخرم
حاضر شدم یه شلوارک لی با نیم بوت مشکی با کت لی ویه لباس نیم تنه مانند سوار ماشین شدم و راه افتادم
داشتم مغازه هارو میگشتم که چشم خورد یه کت کوتاه با یه دامن که هردو چار همه خاکستری با یه نیم تنه سفید خیلی خوشگل زیرش
رفتم پوشیدم واقعا بهم میومد خریدم
تصمیم گرفتم چون دامنه نیم بوت کوتاه پام کنم یه نیم بوت مشکی هم خریدم
رفتم تا برای هیون جین هم کادو بخرم یادمه همیشه دنبال یه ساعت خاص و گرون بود اسمش چی بود؟؟؟ اها گلکسی بود
2 ساعت بعد
بلخره این ساعت مخصوص رو پیدا کردم هرجا میرفتم نداشت یا داشت فیک بودنرفتم خونه هنوز 4 ساعت وقت داشتم زنگ گوشیم و برای 2 ساعت بعد کوک کردم تا بخوابم و خستگی در کنم.........
پایان پارت👑👑
نویسنده :بلکنری
پارت3🖤🖤
هارام.. بابا به جیمین گفت بیاد پیش ما بشینه از اول تا اخری که حرف میزدن نگاه خیرشو رو خودم حس میکردم تا اینکه یه اهنگ برای رقص دو نفره گزاشتن که جیمین اومد بهم درخواست داد اول خیلی تعجب کردم ولی نشون ندادم قبول نکردم ولی با اصرار های بابا قبول کردم و رفتیم روی پیست بعضی ها با تعجب نگاه میکردم و بعضی دختر ها با حسادت به من نگاه میکردم و البته نگاه های خیره هم حس میکردم
جیمین دستشو دور کمرم گرفت و شروع کرد به رقص با من
خیلی حرفه ای میرقصید جوری که بقیه میدون و خالی کردن و به رقص ما دوتا رو تماشا میکردن اخر اهنگ جیمین من و خم کرد و یه بوسه یواشکی به لبم زد و من در جا خشکم شد و با خجالت سریع صحنه رو ترک کردم و پوزخندی که جیمین بهم زد و دیدم
رفتم پیش بابا نشستنو تا اخر به صورت جیمین نگاه نکردم
بلخره جشن تموم شد رفتیم خونه و از نگاهای خیره جیمین خلاص شدم
نمیدونم ولی من تا حالا از نگاه خیره پسر ها خجالت نمیکشیدم ولی جیمین برام فرق داشت و این خیلی عجیب بود چون به پسرا اصلا اهمیت نمیدادم و این خیلی عجیب بود چون به پسرا اصلا اهمیت نمیدادم
ویو روز بعد
داشتم صبحانه میخوردم که برام پیامک اومد از طرف بورام بود
بورام.. سلام خوبی میای شب بریم پارتی تولد هیون جین
هارام.. باشه میام ولی قبل1 قر میگردم
بورام.. باشه
ویو هارام...
هیون جین پسر دوست بابای بورام بود همیشه برای جشن و پارتی هاش دعوتمون میکرد و واقعا هم اونجا خوش میگذشت
تصمیم گرفتم برای شب برم لباس بخرم
حاضر شدم یه شلوارک لی با نیم بوت مشکی با کت لی ویه لباس نیم تنه مانند سوار ماشین شدم و راه افتادم
داشتم مغازه هارو میگشتم که چشم خورد یه کت کوتاه با یه دامن که هردو چار همه خاکستری با یه نیم تنه سفید خیلی خوشگل زیرش
رفتم پوشیدم واقعا بهم میومد خریدم
تصمیم گرفتم چون دامنه نیم بوت کوتاه پام کنم یه نیم بوت مشکی هم خریدم
رفتم تا برای هیون جین هم کادو بخرم یادمه همیشه دنبال یه ساعت خاص و گرون بود اسمش چی بود؟؟؟ اها گلکسی بود
2 ساعت بعد
بلخره این ساعت مخصوص رو پیدا کردم هرجا میرفتم نداشت یا داشت فیک بودنرفتم خونه هنوز 4 ساعت وقت داشتم زنگ گوشیم و برای 2 ساعت بعد کوک کردم تا بخوابم و خستگی در کنم.........
پایان پارت👑👑
نویسنده :بلکنری
۲.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.