پدرخوانده Part:24
سلاممم💫
ممنون به خاطر حمایت هاتوننن ملسییی واقعا
و ۲۰۰ تایی مون مفالکک
کوک:/...پاشو پاشو ببینم
ا.ت: یاا تو الان گفتی باید بخوابم
کوک: من هیچوقت اینو نگفتم
ا.ت:....
کوک:باشه باشه الان میگم پاشو
ا.ت:/
ادمین: کوک پاشد رفت حموم و ا.تم رفت جلو آینه موهاشو شونه میکرد که کوک اومد بیرون
(کوک لباساش رو تو رختکن حموم پوشیده 😐)
کوک:ا.ت کجایی
ا.ت:/.. روبهروت
کوک:اِ ندیده بودمت تو میری حموم؟؟
ا.ت:نمیدونم
کوک: تو برو
ا.ت:اخه لباس اضافی ندارم
کوک:یکی از تیشرت های خودمو بهت میدم
ا.ت:باشه
ادمین:ا.ت رفت حموم و کوکم یکی از کوچیکترین تیشرتش رو برای ا.ت گذاشت یه تیشرت سیاه
ا.ت از حموم تموم شد که کوک گفت
کوک:خانم کوچولو من دارم میرم بیرون توام زود بیا
ا.ت: باش... وقتی بابا رفت بیرون از حموم اومدم بیرون دوباره دامنم رو پوشیدم و تیشرتی که رو تخت بود رو برداشتم و پوشیدم یااا این زیادی بزرگه حتی دامنم مشخص نبود امم میزارم زیر دامنم.... خب حالا شد رفتم زود موهامو خشک کردم و شونه کردم و رفتم پایین که دیدم فقط بابا و من بیداریم از پله ها رفتم پایین که دیدم عموم جین و نامجون و شوگا هم بیدارن
کوک:ا.ت اومدی
ا.ت: اره... من میرم آشپز خونه
کوک:باش فقط سعی کن زیاد دوروبر جین نپلکی
ا.ت: چرا
کوک:تو فقط به حرفم گوش کن
ا.ت:چشم.... رفتم اونجاپشت اپن داشتم نگاشون میکردم که عمو جین گفت
جین:یاااااا نامجونیوو تو که باز خراب کاری کردی
نامی: هاا چی
یونگی: ای بابا من از خواب خودم گذشتم بیام صبحونه درست کنم با آرامش نه با سروصداا
اصلا وایسا ا.ت
ا.ت: بله
یونگی:کوک بیدار شده
ا.ت: اره
یونگی: احم احم(صداشو خوب میکنه)جونگ کوکککک بیا اینجا ببینم الان تو باید کار کنی نه منن*داد شدید
کوک: یا حضرت امام الان منو به کشتن میدم (آب گلوش رو قورت داد)
ب بله هیونگ چیزی شده
یونگی: کوفت بله درد بله پاشو بیا اینجا ببینم
کوک:اومدم دیگه
یونگی: بیا این دسکش ها مال خودت من برم بخوابم
جین: یونگییییی تو هیج جا نمیری بیا ببینم
یونگی: یااا خدا هیونگ م من اینجام دیگه چرا داد میزنی
جین: دوست دارن
یونگی و کوک:/
نامی:....
خب خب اینم از پارت ۲۳ حمایت کنید
بچها اگه امروز این فیک رو تموم کنم قول میدید که کل شرط پارت ها رو برسونید؟؟
تو کامنتا بگید باشه
این پارت رو ریدم ولی خب😂😂
خیلی گوه شد😶😔
لایک: ۲۳
کامنت:۳۵
جوجه🐣
حمایت؟؟؟؟
ممنون به خاطر حمایت هاتوننن ملسییی واقعا
و ۲۰۰ تایی مون مفالکک
کوک:/...پاشو پاشو ببینم
ا.ت: یاا تو الان گفتی باید بخوابم
کوک: من هیچوقت اینو نگفتم
ا.ت:....
کوک:باشه باشه الان میگم پاشو
ا.ت:/
ادمین: کوک پاشد رفت حموم و ا.تم رفت جلو آینه موهاشو شونه میکرد که کوک اومد بیرون
(کوک لباساش رو تو رختکن حموم پوشیده 😐)
کوک:ا.ت کجایی
ا.ت:/.. روبهروت
کوک:اِ ندیده بودمت تو میری حموم؟؟
ا.ت:نمیدونم
کوک: تو برو
ا.ت:اخه لباس اضافی ندارم
کوک:یکی از تیشرت های خودمو بهت میدم
ا.ت:باشه
ادمین:ا.ت رفت حموم و کوکم یکی از کوچیکترین تیشرتش رو برای ا.ت گذاشت یه تیشرت سیاه
ا.ت از حموم تموم شد که کوک گفت
کوک:خانم کوچولو من دارم میرم بیرون توام زود بیا
ا.ت: باش... وقتی بابا رفت بیرون از حموم اومدم بیرون دوباره دامنم رو پوشیدم و تیشرتی که رو تخت بود رو برداشتم و پوشیدم یااا این زیادی بزرگه حتی دامنم مشخص نبود امم میزارم زیر دامنم.... خب حالا شد رفتم زود موهامو خشک کردم و شونه کردم و رفتم پایین که دیدم فقط بابا و من بیداریم از پله ها رفتم پایین که دیدم عموم جین و نامجون و شوگا هم بیدارن
کوک:ا.ت اومدی
ا.ت: اره... من میرم آشپز خونه
کوک:باش فقط سعی کن زیاد دوروبر جین نپلکی
ا.ت: چرا
کوک:تو فقط به حرفم گوش کن
ا.ت:چشم.... رفتم اونجاپشت اپن داشتم نگاشون میکردم که عمو جین گفت
جین:یاااااا نامجونیوو تو که باز خراب کاری کردی
نامی: هاا چی
یونگی: ای بابا من از خواب خودم گذشتم بیام صبحونه درست کنم با آرامش نه با سروصداا
اصلا وایسا ا.ت
ا.ت: بله
یونگی:کوک بیدار شده
ا.ت: اره
یونگی: احم احم(صداشو خوب میکنه)جونگ کوکککک بیا اینجا ببینم الان تو باید کار کنی نه منن*داد شدید
کوک: یا حضرت امام الان منو به کشتن میدم (آب گلوش رو قورت داد)
ب بله هیونگ چیزی شده
یونگی: کوفت بله درد بله پاشو بیا اینجا ببینم
کوک:اومدم دیگه
یونگی: بیا این دسکش ها مال خودت من برم بخوابم
جین: یونگییییی تو هیج جا نمیری بیا ببینم
یونگی: یااا خدا هیونگ م من اینجام دیگه چرا داد میزنی
جین: دوست دارن
یونگی و کوک:/
نامی:....
خب خب اینم از پارت ۲۳ حمایت کنید
بچها اگه امروز این فیک رو تموم کنم قول میدید که کل شرط پارت ها رو برسونید؟؟
تو کامنتا بگید باشه
این پارت رو ریدم ولی خب😂😂
خیلی گوه شد😶😔
لایک: ۲۳
کامنت:۳۵
جوجه🐣
حمایت؟؟؟؟
۱۱.۴k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.