ازدواج اجباری پارت ۲۴
بعد این حرف سریع از بیمارستان زدم بیرون باید به نامجون زنگ بزنم ارهه تلفن و برداشتم شماره و گرفتم و گذاشتم رو گوشم بعد از چند بوق
نامجون: الو سلام بفرمایین
کوک: ه...هیونگ
نانجون: کوک؟؟؟ چی شده
کوک: هیونگ مین سو .....مین سو خونریزی کرده باید بهش خون تزریق کنن.. هق...
نانجون: چه اتفاقی افتاده؟
کوک: الان وقت توضیح نیست...گروه خونی مین سو از تو پروندش بخون فقط سریع(همراه با کشدن بینی به صورت کیوت😁همه کاراش کیوته لعنتی)
نامجون: باشع یکم صبر کن
بعد از ۵ دقه
نامجون: پیدا کردم پیدا کردم گروه خونیشAمثبته هم خونید
کوک: یعنی من می تونم خون بدم
نامجون: اره فقط سریع ادرسم بگو
کوک: باش میفرستم
بعد گوشی و قطع کردم و ادرس و برای نامجون فرستادم و سریع رفتم داخل بیمارستان
کوک: اقاییی دکترر ... اقای دکتر
دکتر: بله
کوک: گروه خونیش Aمثبته
دکتر : پس باید بگم بفرستن
کوک: من میتونم بدم
دکتر: گروه خونیه شمامAمثبته
کوک: بله
دکتر: چه بهتر پرستاررررر
پرستار: بله آقای دکتر
دکتر:ایشون ببرید اتاق بغل ازشون خون بگیرید
پرستار: چشم بفرمایین
دنبال پرستار رفتم داخل یه اتاق نشستم روی تخت و دیگه متوجه نشدم همش تو فکر بودم اگه اگه اتفاقی برای مین سو بیوفته چییی لعنت به من من چیکار کردم باهاش بعد از تموم شدن کار پرستار دستم و گرفتم و از اتاق زدم بیرون که با چهره نگران اعضا رو به رو شدم تا دیدنم جیمین و تهیونگ اومدن سمت و بغلم کردن تو بغلشون شروع کردم گریه کردن یواش من و بردن رو صندلی نشوندن
نامجون: کوک چه اتفاقی افتاده؟😕
کوک :اون..... اون من چیکارش کردم هق همش تقصیر من عوضیییییییییییییی
جیمین: کوک اروم باش اینجا بیمارستان همچی درست میشه همم
کوک: چی درست میشه هاااااااااا..... لعنتتتت به من...
که با دیدن دکتر حرفش و قطع کردو سریع رفت پیشش
کوک: اقای دکتر چی شد...بگید
دکتر: وضعیت سلامتی ایشون خوبه .. فقط....
کوک:فقط چیییییییییی
دکتر: آقای جئون اروم باشید ایشون وضعیت جسمانیشون خوبه فقط نمیخوان بیدار شن
کوک: یعنی چی
دکتر: تو همیچین موقعیتی مریض حالش خوبه ولی نمیخواد برگرده یعنی نمیخواد که به هوش بیاد
دکتر: نهههههه این درست نیست نههه اون بهشون میاد
جیمین اومد و بغلم کرد: اروم باش کوک
جین: اقای دکتر راهی هم هست
دکتر: باید باهاش حرف بزنید یه امید بهش بدید برای زندگی در حال حاضر اون همه چیو درک میکنه شاید با حرف ها تو بیدار بشه
کوک: ممن میتونم ببینمش
دکتر: بله داخل مراقبت های ویژه هستن اتاق ۲۱۵
بعد این حرف دکتر سریع دویدم سمت اتاق وقتی رسیدم اشکام و پاک کردم و وارد اتاق شدم بدن بی جون مین سو روی تخت بود و یه عالمه دستگاه بهش وصل بود با دیدنش تو اون وضع بغضم گرفت ولی قورتش دادم رفتم نشستم بقل تخت و دستای سردشو گرفتم و...
نامجون: الو سلام بفرمایین
کوک: ه...هیونگ
نانجون: کوک؟؟؟ چی شده
کوک: هیونگ مین سو .....مین سو خونریزی کرده باید بهش خون تزریق کنن.. هق...
نانجون: چه اتفاقی افتاده؟
کوک: الان وقت توضیح نیست...گروه خونی مین سو از تو پروندش بخون فقط سریع(همراه با کشدن بینی به صورت کیوت😁همه کاراش کیوته لعنتی)
نامجون: باشع یکم صبر کن
بعد از ۵ دقه
نامجون: پیدا کردم پیدا کردم گروه خونیشAمثبته هم خونید
کوک: یعنی من می تونم خون بدم
نامجون: اره فقط سریع ادرسم بگو
کوک: باش میفرستم
بعد گوشی و قطع کردم و ادرس و برای نامجون فرستادم و سریع رفتم داخل بیمارستان
کوک: اقاییی دکترر ... اقای دکتر
دکتر: بله
کوک: گروه خونیش Aمثبته
دکتر : پس باید بگم بفرستن
کوک: من میتونم بدم
دکتر: گروه خونیه شمامAمثبته
کوک: بله
دکتر: چه بهتر پرستاررررر
پرستار: بله آقای دکتر
دکتر:ایشون ببرید اتاق بغل ازشون خون بگیرید
پرستار: چشم بفرمایین
دنبال پرستار رفتم داخل یه اتاق نشستم روی تخت و دیگه متوجه نشدم همش تو فکر بودم اگه اگه اتفاقی برای مین سو بیوفته چییی لعنت به من من چیکار کردم باهاش بعد از تموم شدن کار پرستار دستم و گرفتم و از اتاق زدم بیرون که با چهره نگران اعضا رو به رو شدم تا دیدنم جیمین و تهیونگ اومدن سمت و بغلم کردن تو بغلشون شروع کردم گریه کردن یواش من و بردن رو صندلی نشوندن
نامجون: کوک چه اتفاقی افتاده؟😕
کوک :اون..... اون من چیکارش کردم هق همش تقصیر من عوضیییییییییییییی
جیمین: کوک اروم باش اینجا بیمارستان همچی درست میشه همم
کوک: چی درست میشه هاااااااااا..... لعنتتتت به من...
که با دیدن دکتر حرفش و قطع کردو سریع رفت پیشش
کوک: اقای دکتر چی شد...بگید
دکتر: وضعیت سلامتی ایشون خوبه .. فقط....
کوک:فقط چیییییییییی
دکتر: آقای جئون اروم باشید ایشون وضعیت جسمانیشون خوبه فقط نمیخوان بیدار شن
کوک: یعنی چی
دکتر: تو همیچین موقعیتی مریض حالش خوبه ولی نمیخواد برگرده یعنی نمیخواد که به هوش بیاد
دکتر: نهههههه این درست نیست نههه اون بهشون میاد
جیمین اومد و بغلم کرد: اروم باش کوک
جین: اقای دکتر راهی هم هست
دکتر: باید باهاش حرف بزنید یه امید بهش بدید برای زندگی در حال حاضر اون همه چیو درک میکنه شاید با حرف ها تو بیدار بشه
کوک: ممن میتونم ببینمش
دکتر: بله داخل مراقبت های ویژه هستن اتاق ۲۱۵
بعد این حرف دکتر سریع دویدم سمت اتاق وقتی رسیدم اشکام و پاک کردم و وارد اتاق شدم بدن بی جون مین سو روی تخت بود و یه عالمه دستگاه بهش وصل بود با دیدنش تو اون وضع بغضم گرفت ولی قورتش دادم رفتم نشستم بقل تخت و دستای سردشو گرفتم و...
۸۰.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.