عمارت کیم p8
ویو ا.ت
صبح پاشدم کارای مربوطه رو انجام دادم ساعت ۱۱ بود که کارام تموم شد لباسام رو آماده کردم رفتم پایین صبحونه خوردم. اومدم بالا حاظر شدم ساعت ۱۲:۳۰ بود که تهیونگ اومد
تهیونگ :امروز کوک تورو میبره
ا.ت:باش باییی
بعد رفتم سوار ماشین شدم و رفتیم نمیدونم از کجا آدرس اونجارو بلد بود ولی بیخیال رفتم داخل لباسام رو عوض کردم و رفتم بازی کنم من هیچ دوست صمیمی ای نداشتم جز سیونگ که اونم رفته بود آلمان برای ادامه تحصیل البته به زور خانواده ولی گفته بهم سر میزنه دلم براش تنگ شده حتی یدونه گوشی هم ندارم که باهاش حرف بزنم این چه زندگیه که من دارم بیخیال حداقل گیر خوب مافیایی افتادم از این لحاظ که گذاشت بیام کلاس
رفتیم بازی کردیم ساعت ۳:۵۰ کلاس تموم شد و رفتیم لباس عوض کردیم و رفتم بیرون منتظر بودم بیان دنبالم
که ۲ تا از غریبه ها اومدن پیشم
؟:اوه چه لیدی زیبایی
ا.ت:آقا مزاحم نشو
؟:اومم چقدر بداخلاق ولی درست میشه چند روز بمونه پیشمون
ویو ا.ت
بزور داشتن منو میبردن منم هعی داد نیزدم و کمک میخواستم وای انگار همه میترسیدند بیان کمکم که دیدم یکی خوابوند تو صورت یارو برگشتم دیدم کوک و جیمین هستن کوک و جیمین گرفتن هین صگ اون ۲ تارو زدن و بعد دستمو گرفتن و رفتم سوار شدم
ا.ت:مرسی که کمکم کردید اگه نبودید نمیدونم چی میشد
جیمین :واقا بلد نیستی از خودت دفاع کنی؟(یکم عصبی)
ا.ت:ن..نه
کوک:هوففف به موقع رسیدیم وگرنه تهیونگ زندون نمیذاشت به تهیونگ چیزی در اینباره نگو وگرنه این ۲تا اشغال رو ول نمیکنه و ا.ت هم دیگه نمیتونه بره کلاسش
ا.ت:من نمیگم
جیمین:منم نمیگم برو
ویو ا.ت
رفتیم خونه با عجله رفتم داخل و به اجوما همه چیز رو گفتم اونم قول داد به تهیونگ نگه شب بود که کوک و جیمین و تهیونگ اومدن آخه رفته بودن بیرون
تهیونگ:امروز خوب بود باشگاهت؟
ا.ت:ب..ب..بله(استرسی)
تهیونگ:خوبه جیمین کوک بریم ادامه کارمون رو بکنیم
ویو ا.ت
راستش من باهاش زیاد حرف نمیزدم وقتی باهام حرف میزدن جوابشو میدادم ولی بقیه خدمتکارا همش با اون ۳ تا لاس میزدن واقا نمیفهمم چشونه هوففف اینا احمقن چرا اون ۲ تا مزاحمم شدن من که لباسم باز نبود
صبح پاشدم کارای مربوطه رو انجام دادم ساعت ۱۱ بود که کارام تموم شد لباسام رو آماده کردم رفتم پایین صبحونه خوردم. اومدم بالا حاظر شدم ساعت ۱۲:۳۰ بود که تهیونگ اومد
تهیونگ :امروز کوک تورو میبره
ا.ت:باش باییی
بعد رفتم سوار ماشین شدم و رفتیم نمیدونم از کجا آدرس اونجارو بلد بود ولی بیخیال رفتم داخل لباسام رو عوض کردم و رفتم بازی کنم من هیچ دوست صمیمی ای نداشتم جز سیونگ که اونم رفته بود آلمان برای ادامه تحصیل البته به زور خانواده ولی گفته بهم سر میزنه دلم براش تنگ شده حتی یدونه گوشی هم ندارم که باهاش حرف بزنم این چه زندگیه که من دارم بیخیال حداقل گیر خوب مافیایی افتادم از این لحاظ که گذاشت بیام کلاس
رفتیم بازی کردیم ساعت ۳:۵۰ کلاس تموم شد و رفتیم لباس عوض کردیم و رفتم بیرون منتظر بودم بیان دنبالم
که ۲ تا از غریبه ها اومدن پیشم
؟:اوه چه لیدی زیبایی
ا.ت:آقا مزاحم نشو
؟:اومم چقدر بداخلاق ولی درست میشه چند روز بمونه پیشمون
ویو ا.ت
بزور داشتن منو میبردن منم هعی داد نیزدم و کمک میخواستم وای انگار همه میترسیدند بیان کمکم که دیدم یکی خوابوند تو صورت یارو برگشتم دیدم کوک و جیمین هستن کوک و جیمین گرفتن هین صگ اون ۲ تارو زدن و بعد دستمو گرفتن و رفتم سوار شدم
ا.ت:مرسی که کمکم کردید اگه نبودید نمیدونم چی میشد
جیمین :واقا بلد نیستی از خودت دفاع کنی؟(یکم عصبی)
ا.ت:ن..نه
کوک:هوففف به موقع رسیدیم وگرنه تهیونگ زندون نمیذاشت به تهیونگ چیزی در اینباره نگو وگرنه این ۲تا اشغال رو ول نمیکنه و ا.ت هم دیگه نمیتونه بره کلاسش
ا.ت:من نمیگم
جیمین:منم نمیگم برو
ویو ا.ت
رفتیم خونه با عجله رفتم داخل و به اجوما همه چیز رو گفتم اونم قول داد به تهیونگ نگه شب بود که کوک و جیمین و تهیونگ اومدن آخه رفته بودن بیرون
تهیونگ:امروز خوب بود باشگاهت؟
ا.ت:ب..ب..بله(استرسی)
تهیونگ:خوبه جیمین کوک بریم ادامه کارمون رو بکنیم
ویو ا.ت
راستش من باهاش زیاد حرف نمیزدم وقتی باهام حرف میزدن جوابشو میدادم ولی بقیه خدمتکارا همش با اون ۳ تا لاس میزدن واقا نمیفهمم چشونه هوففف اینا احمقن چرا اون ۲ تا مزاحمم شدن من که لباسم باز نبود
۱۴.۵k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.