بیاید از اون جایی شروع کنیم برای اولین ، به مدرسه جدیدش ،
بیاید از اون جایی شروع کنیم برای اولین ، به مدرسه جدیدش ، توی شهر جدید رفته بود...
کلاسای تابستونی، اولین بار بود که تو این کلاسا شرکت میکرد..
تنها دلیلش این بود که شاید بتونه توی روز اول مدرسه تنها نباشه و حداقل یکی دوتا دوست داشته باشه .
وارد کلاس شد .
کلاس پر شده بود
از بچهای کوچولو موچولو ، اگه میخواست مغرور باشه و تهرونی بازی در بیاره ، خب میدونی چیه؟ خیلی اوبی بودن..
یه مشت بچه سال که منحرفان ترین بحثشون درمورد قاعدگی بود...
هرچند کی اهمیت میده ، بیاید بهشون فکر نکنیم
خودشون به میز یکی مونده به آخر رسوند و نشست ، یه دختر هماونجا نشسته بود..
نگاهی بهش نکرد..
.
ج.
.
این زنگ تموم شد ، دختری که بغلش بود موهای ژولیده داشت و استایلش.. بیاید دربارش حرفی نزنیم
.
.
.
یک هفته گذشت ، امروز دومین جلسه کلاس های تابستونی بود
به کلاس رفت و سر جای قبلیش نشست
درست روی نیمکت بغلش..
دوتا دختر بودن ، این دوتا یه مقدار نظرشو جلب کردن ، یکیشون یه مقدار شلوغ و رو مخ میزد.. اسمش الینا بود ولی میگفت اسم دومم آترینِ...
اون یکی هم اسمش رها بود
بهشون میخورد چندسالی باشه که باهم دوستش
ولی در عین حال زیاد اهم صحبت نمیکردن
با خودش فکر کرد که شاید اینا دخترای باحالی باشن
و خب گزینه های خوبی برای دوستی بودن..
این دونفر رو یادم میمونه.
#رمان #فیکشن #داستان #اوورتینک #مدرسه #بیتیاس #سیگما #بلکپینک #بلینک #جیمین #جونگکوک #تهیونگ #سربازی
کلاسای تابستونی، اولین بار بود که تو این کلاسا شرکت میکرد..
تنها دلیلش این بود که شاید بتونه توی روز اول مدرسه تنها نباشه و حداقل یکی دوتا دوست داشته باشه .
وارد کلاس شد .
کلاس پر شده بود
از بچهای کوچولو موچولو ، اگه میخواست مغرور باشه و تهرونی بازی در بیاره ، خب میدونی چیه؟ خیلی اوبی بودن..
یه مشت بچه سال که منحرفان ترین بحثشون درمورد قاعدگی بود...
هرچند کی اهمیت میده ، بیاید بهشون فکر نکنیم
خودشون به میز یکی مونده به آخر رسوند و نشست ، یه دختر هماونجا نشسته بود..
نگاهی بهش نکرد..
.
ج.
.
این زنگ تموم شد ، دختری که بغلش بود موهای ژولیده داشت و استایلش.. بیاید دربارش حرفی نزنیم
.
.
.
یک هفته گذشت ، امروز دومین جلسه کلاس های تابستونی بود
به کلاس رفت و سر جای قبلیش نشست
درست روی نیمکت بغلش..
دوتا دختر بودن ، این دوتا یه مقدار نظرشو جلب کردن ، یکیشون یه مقدار شلوغ و رو مخ میزد.. اسمش الینا بود ولی میگفت اسم دومم آترینِ...
اون یکی هم اسمش رها بود
بهشون میخورد چندسالی باشه که باهم دوستش
ولی در عین حال زیاد اهم صحبت نمیکردن
با خودش فکر کرد که شاید اینا دخترای باحالی باشن
و خب گزینه های خوبی برای دوستی بودن..
این دونفر رو یادم میمونه.
#رمان #فیکشن #داستان #اوورتینک #مدرسه #بیتیاس #سیگما #بلکپینک #بلینک #جیمین #جونگکوک #تهیونگ #سربازی
۴۳۳
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.