پارت 5

پارت 5

جین:ما باهمم نبودیم که میگی دارم بهت خیانت میکنم
یونا:جین من ترو خیلی دوست دارم چرا همچین کاری باهام کردی
جین:خانم یونا گورتونو گم میکنین؟
یونا:بدون هیچ حرفی رفت)
ات:جین
جین:جونم نفسم
ات:ناراحت شد
جین:عیب نداره
ات:ولی جین.....
جین:هیسسسس بیا بریم یچی بخوریم من خیلی گشنمه
ات:اوهوم منم
جین:آجوما
آجوما:بله پسرم
جین:برای منو ات خوراکی میاری بخوریم
آجوما:بله حتما
جين:خب بیب تا خوراکی ها رو بیارن برامون بیا بریم بشینیم سر میز غذا خوری
ات:اوکی
جین:نشست و دست ات رو کشید و نشوند روی پاهاش)
ات:هی جین من سنگینم
جین:نه بیب سنگین نیستی
ات:از دست تو(خنده)
چند لحظه بعد)
آجوما:بفرمایید پسرم کمی شیرینی آوردم
جین:اوهوم
آجوما:رفت)
ات:واقعا باورم نمیشه
جین:چیو
ات:اینکه شدم دوست دختر اربابم
جین:لبخند)
ات:خیلی قشنگ میخندی
جین:اگه من قشنگ میخندم تو رو چی میگی
ات:من؟
جین:آره
ات:من چرا
جین:چون تو مثل فرشته هایی اگه بخندی مثل فرشته ها میخندی
ات:خجالت و سرشو میاره پایین)
جین:دستشو میزاره زیر چونه ات و سرشو بالا میاره و شروع به بوسیدن میکنه)
چند لحظه بعد)
هردو از هم جدا میشن)
جین:خیلی دوست دارم
ات:منم