فیک *زندگی دوباره
*از زبان فویو
در خواب ناز تشریف داشتم که ناگهان خری...چیز...مادر گرامی گفت...نه نه ...عربده کشید و گفت
+بیداررررر شوووووو پدررر سگگگگگ مدرست دیرررر شددددددددد
پدر گرامی: خانم من اینجام 😑
مادر:میدونم ؛ ددددد بیدار شوووووو
_یا خدا پناه می برم به ایزانای کبیر چی شده😱
مادر : ایزانا کیه؟🔪
_چیزه ... اون چاقو رو بزار کنار من برات توضیح می دم😨
مامان:خوب می شنوم😡
*بعد توضیح دادن
مامان : که می خوای بگی یه شخصیت کارتونیه ☺ (با حالت کشیده بخون)
_انیمه😊
مامان:که روی اون شخصیت کارتونی کراشی ☺(بازم کشیده)
_انیمه😊
مامان :و توی صحبت هات از شخصیت های کارتونی استفاده میکنی☺(کشیده)
_انیمه😊
مامان : مردددددددد بیااااااا این دختره فکر کرده می تونه منو سر کاررررر بزارهههه😠
بابا:چیه چی شده😣
😇_
*مادر گرامی توضیح هات را دادن
بابا : خانم😊
مامان:بله 😡
بابا : دمپایت همراته😊
مامان:آره😈
بابا : من میرم کمر بندم رو بیارم😊
😢😢😢_
*بعد از کلی کتک خوردن
_چرا بیدارم کردی😢
مامان : اوا مدرستتتتت دیرررر شددددددد😡
😑_
مامان : چیه
_من مدرسم تموم شده😒
بابا:😂😂
مامان:😠😠🔪🔪
بابا:😨😨
مامان :برو رب گوجه فرنگی بخر🍅
_من که دیروز خریدم 😕
بابا:😂
مامان:تموم شده😡
_مگه می شه😕
بابا:😂😃😂
مامان : آره می شه 😡
_باشه😧
بابا:😂😂
مامان: مرددد من با شما کار دارم😈🔪🔪
بابا:غلت کردم😨😨
*در راه بقالی
آخه کدوم خرییییی ساعت 6 صبح می ره که رب بخرهههههه😠(شما😂)
داشتم خواب ایزانا و مایکی و شین رو میدیدممممم😍😍(استغفرالله )
*ویو نویسنده
بله این خانم ما مثل خر.. چیزه آدم سرشو انداخته پایین داره زر...چیز حرف میزنه
که ناگهان...
*ویو فویو
داشتم با خودم حرف میزدم که نور یه چیزی خورد به چشمم نگاه کردم ببینم چیه...بله کامیونه 😑😑
منم مثل چی دارم نگاه میکنم (مثل این🐮)
که خور بهم... آخه حالا باید ناکار شممممم ... یا خدا عکس های گوشیمممممم🔞 (خودتون بفهمید🔞)
یا خدا چی کار کنمممممم😰
منو از هفتاد تا ناحیه جر می اننننن😨😨😨
خوب خوب خوب
دستم دیگه داره جر می خور بعدا باقیش رو می زارم😖
اولین باره دارم فن فیک می نویسم امیدوارم خوش تون بیاد😀
در خواب ناز تشریف داشتم که ناگهان خری...چیز...مادر گرامی گفت...نه نه ...عربده کشید و گفت
+بیداررررر شوووووو پدررر سگگگگگ مدرست دیرررر شددددددددد
پدر گرامی: خانم من اینجام 😑
مادر:میدونم ؛ ددددد بیدار شوووووو
_یا خدا پناه می برم به ایزانای کبیر چی شده😱
مادر : ایزانا کیه؟🔪
_چیزه ... اون چاقو رو بزار کنار من برات توضیح می دم😨
مامان:خوب می شنوم😡
*بعد توضیح دادن
مامان : که می خوای بگی یه شخصیت کارتونیه ☺ (با حالت کشیده بخون)
_انیمه😊
مامان:که روی اون شخصیت کارتونی کراشی ☺(بازم کشیده)
_انیمه😊
مامان :و توی صحبت هات از شخصیت های کارتونی استفاده میکنی☺(کشیده)
_انیمه😊
مامان : مردددددددد بیااااااا این دختره فکر کرده می تونه منو سر کاررررر بزارهههه😠
بابا:چیه چی شده😣
😇_
*مادر گرامی توضیح هات را دادن
بابا : خانم😊
مامان:بله 😡
بابا : دمپایت همراته😊
مامان:آره😈
بابا : من میرم کمر بندم رو بیارم😊
😢😢😢_
*بعد از کلی کتک خوردن
_چرا بیدارم کردی😢
مامان : اوا مدرستتتتت دیرررر شددددددد😡
😑_
مامان : چیه
_من مدرسم تموم شده😒
بابا:😂😂
مامان:😠😠🔪🔪
بابا:😨😨
مامان :برو رب گوجه فرنگی بخر🍅
_من که دیروز خریدم 😕
بابا:😂
مامان:تموم شده😡
_مگه می شه😕
بابا:😂😃😂
مامان : آره می شه 😡
_باشه😧
بابا:😂😂
مامان: مرددد من با شما کار دارم😈🔪🔪
بابا:غلت کردم😨😨
*در راه بقالی
آخه کدوم خرییییی ساعت 6 صبح می ره که رب بخرهههههه😠(شما😂)
داشتم خواب ایزانا و مایکی و شین رو میدیدممممم😍😍(استغفرالله )
*ویو نویسنده
بله این خانم ما مثل خر.. چیزه آدم سرشو انداخته پایین داره زر...چیز حرف میزنه
که ناگهان...
*ویو فویو
داشتم با خودم حرف میزدم که نور یه چیزی خورد به چشمم نگاه کردم ببینم چیه...بله کامیونه 😑😑
منم مثل چی دارم نگاه میکنم (مثل این🐮)
که خور بهم... آخه حالا باید ناکار شممممم ... یا خدا عکس های گوشیمممممم🔞 (خودتون بفهمید🔞)
یا خدا چی کار کنمممممم😰
منو از هفتاد تا ناحیه جر می اننننن😨😨😨
خوب خوب خوب
دستم دیگه داره جر می خور بعدا باقیش رو می زارم😖
اولین باره دارم فن فیک می نویسم امیدوارم خوش تون بیاد😀
۳.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.