پارت ۲
_هی entp
+چطوری estp داوشم؟
_مرسی داش فقط میگم فلشی که قولشو داده بودی کوش؟
+عجله داشتم صبح یادم رفت بیارمش
_شتتت حالا میخوای چطوری پارتیمون رو بگیریم؟
یک دفعه esfp در کلاس رو باز کرد و وارد شد و با صدایی تمسخر آمیز رو به entp کرد و گفت نگران نباشین میدونستم نمیشه به entp اعتماد کرد خودم یه فلش آوردم
_دمت گرممم
-------------------
آروم نشستم روی زمین نفسه عمیقی کشیدم و منتظر شدم تا اینکه enfj رسید
×او infpخوبی؟ چی شده؟
•خوبم فقط یه ذره صدمه دیدم
×کدوم آشغالی این کارو باهات کرده؟؟
•یه پسره با موهای مشکی و چشم های بنفش رنگ پریده که بهش میخورد سال دومی باشه بود دیگه نمیدونم فقط درد دارم
×وای این خیلی بده پاشو بریم مدرسه باید توضیح بدن
•باشه خیلی ممنون ولی واقعا چیز مهمی نیست
×چرا مهمه بریم _________ Enfj دست های infp رو گرفت و
اون رو روی شونش گذاشت و به سمت مدرسه دوید
وقتی رسید سکوت آرام مدرسه توجه اش را جلب کرد اما در کلاس یازدهم ۲ اینطور نبود صدای موسیقی بلندی سکوت را در هم میشکست و صدای دانش آموزی می آمد که فریاد میزد معلم!معلم داره میاددد!!
توجه ام را از آنجا گرفتم و به سمت دفتر مدرسه حرکت کردم یک میز بزرگ مشکی رنگ در جلوی اتاق قرار داشت که رو به روی آن یک زن نشسته بود
آرام جلو آمدم و پرسیدم
×ببخشید مدیر مدرسه شما هستید؟
=او بله من هستم خانم entj
×خوشبختم enfj هستم
=کاری داشتید؟
×بله بله ایشون دوست دختره منه و امروز بخاطر بی نظمیه یه دانش آموز سال دومی که موهای مشکی رنگ و چشمانی درخشنده ی بنفش رنگ داشت آسیب دیده و میخوام پیگیری بشه
=این دانش آموز رو فک کنم بشناسم خانم isfj؟
+بله؟
=ببخشید میشه entp رو بیارید؟
+چشم_____________entp با نگاهی سرد و صورتی ترسیده وارد دفتر شد از پشت پنجره میشد دانش آموزان رو دید که با کنجکاوی به entp خیره شده اند او جلو آمد و با لحن ترسیده ای گفت
_بازم کاری کردم؟
=بله infp این همون پسرست؟
× آره خودشه این منو هل داد
_از عمد که نبود
وبعد یک دفعه ای entj با لحن خشنی فریاد زد
=بس کن دیگه و اشتباهت رو قبول کن__________ entp فریاد زد
_ کار اشتباهی نکردم که بخوام قبولش کنم
+چطوری estp داوشم؟
_مرسی داش فقط میگم فلشی که قولشو داده بودی کوش؟
+عجله داشتم صبح یادم رفت بیارمش
_شتتت حالا میخوای چطوری پارتیمون رو بگیریم؟
یک دفعه esfp در کلاس رو باز کرد و وارد شد و با صدایی تمسخر آمیز رو به entp کرد و گفت نگران نباشین میدونستم نمیشه به entp اعتماد کرد خودم یه فلش آوردم
_دمت گرممم
-------------------
آروم نشستم روی زمین نفسه عمیقی کشیدم و منتظر شدم تا اینکه enfj رسید
×او infpخوبی؟ چی شده؟
•خوبم فقط یه ذره صدمه دیدم
×کدوم آشغالی این کارو باهات کرده؟؟
•یه پسره با موهای مشکی و چشم های بنفش رنگ پریده که بهش میخورد سال دومی باشه بود دیگه نمیدونم فقط درد دارم
×وای این خیلی بده پاشو بریم مدرسه باید توضیح بدن
•باشه خیلی ممنون ولی واقعا چیز مهمی نیست
×چرا مهمه بریم _________ Enfj دست های infp رو گرفت و
اون رو روی شونش گذاشت و به سمت مدرسه دوید
وقتی رسید سکوت آرام مدرسه توجه اش را جلب کرد اما در کلاس یازدهم ۲ اینطور نبود صدای موسیقی بلندی سکوت را در هم میشکست و صدای دانش آموزی می آمد که فریاد میزد معلم!معلم داره میاددد!!
توجه ام را از آنجا گرفتم و به سمت دفتر مدرسه حرکت کردم یک میز بزرگ مشکی رنگ در جلوی اتاق قرار داشت که رو به روی آن یک زن نشسته بود
آرام جلو آمدم و پرسیدم
×ببخشید مدیر مدرسه شما هستید؟
=او بله من هستم خانم entj
×خوشبختم enfj هستم
=کاری داشتید؟
×بله بله ایشون دوست دختره منه و امروز بخاطر بی نظمیه یه دانش آموز سال دومی که موهای مشکی رنگ و چشمانی درخشنده ی بنفش رنگ داشت آسیب دیده و میخوام پیگیری بشه
=این دانش آموز رو فک کنم بشناسم خانم isfj؟
+بله؟
=ببخشید میشه entp رو بیارید؟
+چشم_____________entp با نگاهی سرد و صورتی ترسیده وارد دفتر شد از پشت پنجره میشد دانش آموزان رو دید که با کنجکاوی به entp خیره شده اند او جلو آمد و با لحن ترسیده ای گفت
_بازم کاری کردم؟
=بله infp این همون پسرست؟
× آره خودشه این منو هل داد
_از عمد که نبود
وبعد یک دفعه ای entj با لحن خشنی فریاد زد
=بس کن دیگه و اشتباهت رو قبول کن__________ entp فریاد زد
_ کار اشتباهی نکردم که بخوام قبولش کنم
۱۱.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.