ازدواج اجباری پارت ۱۲
ویو بورا
خیلی خوشحال بودم جوری که دلم میخواست گریه کنم همینجوری داشتم اشک میریختم که یونهی اومد تو
یونهی : آجی چیشده چرا گریه میکنی
بورا : ج جین (گریه)
یونهی : جین چی ؟
بورا : اون منو یادش میاد (گریه)
یونهی : واقعا
بورا : آره
یونهی : خیلی خوشحالم
سانمین : چیشده
یونهی : بورا میگه جین حافظش برگشته
سانمین : وایی آجی تبریک میگم
بورا : کاش همین الان برم سئول
پرش زمانی به پس فردا
ویو بورا
امروز قراره با یونهی و سانمین برگردیم سئول خیلی خوشحالم دیدم گوشیم زنگ خورد جین بود
جین : سلام عشقم
بورا : سلام سوکجینا
جین : کی میای
بورا : الان میام
جین : وای خیلی خوشحالم
بورا : منم همینطور
قطع کردیم
یونهی : آجی آماده شدی
بورا : آره اومدم
یه نیم تنه قهوه ای با یه بافت کرمی و شلوار بگ مشکی پوشیده بودم و رفتیم فرودگاه سوار هواپیما شدیم و رسیدیم
ویو جین
امروز قرار بود بورا برگرده با خانواده خودش و خانواده من رفتیم فرودگاه دنبالشون
ویو بورا
تو فرودگاه بودیم که جین رو دیدم و پریدم بغلش
بورا : خیلی دلم برات تنگ شده بود (گریه)
جین : من بیشتر (بغض)
یونهی : سلام رفیق
جین : سلام یونهی این خانم کیه ؟
یونهی : همسرم سانمین
بورا : وقتی بوسان بودم پیششون موندم
سانمین : خوشبختم
جین : همچنین
بورا : سلام پدر جون سلام مادر جون (مامان و بابای جین)
ب ج : سلام عروس گلم خوشحالم میبینمت
م ج : دخترم دلمون برات تنگ شده بود
بورا : منم همینطور
م ب : اونجا چطور بود دخترم
بورا : خوب بود
رفتیم همه خونه ی جین منو جین توی یه اتاق بودیم سانمین و یونهی هم توی یه اتاق
جین : خب کی عروسی کنیم
بورا : بذار از راه برسیم (خنده)
جین : نمیتونم صبر کنم
داشتم حرف میزدم که چشمم رفت سمت بازو کبود شدش
جین : این چیه ؟
بورا : خب این مال زمانیه که کتکم زدی هنوز جاش مونده
جین : آه متاسفم (ناراحت)
بورا : عه سوکجینا نمیخواد ناراحت باشی تموم شده
رفتم بغلش کردم
جین : خیلی دوست دارم
بورا : من بیشتر
رفتیم رو تخت دراز کشیدیم و خوابیدیم
جین : فردا میریم خرید عروسی
بورا : آره آره بریم
چشمام رو بستم و خوابیدم .......
خیلی خوشحال بودم جوری که دلم میخواست گریه کنم همینجوری داشتم اشک میریختم که یونهی اومد تو
یونهی : آجی چیشده چرا گریه میکنی
بورا : ج جین (گریه)
یونهی : جین چی ؟
بورا : اون منو یادش میاد (گریه)
یونهی : واقعا
بورا : آره
یونهی : خیلی خوشحالم
سانمین : چیشده
یونهی : بورا میگه جین حافظش برگشته
سانمین : وایی آجی تبریک میگم
بورا : کاش همین الان برم سئول
پرش زمانی به پس فردا
ویو بورا
امروز قراره با یونهی و سانمین برگردیم سئول خیلی خوشحالم دیدم گوشیم زنگ خورد جین بود
جین : سلام عشقم
بورا : سلام سوکجینا
جین : کی میای
بورا : الان میام
جین : وای خیلی خوشحالم
بورا : منم همینطور
قطع کردیم
یونهی : آجی آماده شدی
بورا : آره اومدم
یه نیم تنه قهوه ای با یه بافت کرمی و شلوار بگ مشکی پوشیده بودم و رفتیم فرودگاه سوار هواپیما شدیم و رسیدیم
ویو جین
امروز قرار بود بورا برگرده با خانواده خودش و خانواده من رفتیم فرودگاه دنبالشون
ویو بورا
تو فرودگاه بودیم که جین رو دیدم و پریدم بغلش
بورا : خیلی دلم برات تنگ شده بود (گریه)
جین : من بیشتر (بغض)
یونهی : سلام رفیق
جین : سلام یونهی این خانم کیه ؟
یونهی : همسرم سانمین
بورا : وقتی بوسان بودم پیششون موندم
سانمین : خوشبختم
جین : همچنین
بورا : سلام پدر جون سلام مادر جون (مامان و بابای جین)
ب ج : سلام عروس گلم خوشحالم میبینمت
م ج : دخترم دلمون برات تنگ شده بود
بورا : منم همینطور
م ب : اونجا چطور بود دخترم
بورا : خوب بود
رفتیم همه خونه ی جین منو جین توی یه اتاق بودیم سانمین و یونهی هم توی یه اتاق
جین : خب کی عروسی کنیم
بورا : بذار از راه برسیم (خنده)
جین : نمیتونم صبر کنم
داشتم حرف میزدم که چشمم رفت سمت بازو کبود شدش
جین : این چیه ؟
بورا : خب این مال زمانیه که کتکم زدی هنوز جاش مونده
جین : آه متاسفم (ناراحت)
بورا : عه سوکجینا نمیخواد ناراحت باشی تموم شده
رفتم بغلش کردم
جین : خیلی دوست دارم
بورا : من بیشتر
رفتیم رو تخت دراز کشیدیم و خوابیدیم
جین : فردا میریم خرید عروسی
بورا : آره آره بریم
چشمام رو بستم و خوابیدم .......
۱۶.۷k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.