پارت یک
چند ماهی میشد که داشت نقش دوست دختر یک میلیونر بازی میکرد
به خاطر شرط بندی پدرش مجبور بود پول زیادی رو به یوجین بده ، یوجین دشمن پدرش بود که از هر فرستی استفاده میکرد تا ا.ت رو برای خودش کنه اما هربار شکست میخورد
خانواده جئون اسرار داشتن قبل از مرگشون عروسشون رو ببینن و به جونگکوک فشار زیادی میاوردن
جونگکوک برای اروم کردن افکارش به بار میره اونجا دختری رو که چشمای آبی ، پوستی سفید ، قدی بلند و هیکلی رو فرم داشت دید که داشت با پسری بحث میکرد(پسره یونجینه با&)به سمتشون رفت
ا.ت : +
کوک : _
یوجین : &
+ من پولتو یه هفته ای بر میگردونم
& اما تا الانشم یه ماه گذشته
+ من تازه باخبر شدم بابام بهت باخته خبر نداشتم
& من قبول نمیکنم باید یه کاری برام بکنی
+ چیکارررر
& باهام ازدواج کنی ، به هر حال مجبوری بله رو بگی(نیشخند)
+ باشه
& واقعااا(کمی ذوق)
+ بشین تا بله رو بگم(پورخند)
& هی تو
ا.ت داشت میرفت که یوجین جلوش رو گرفت
& ببین من همین الانشم میتونم تو رو از بابات بخرم
+ خوب بخر مهم منم که نمیام
& تو بخاطر بدهیت مجبوری
+ من گفتم که میتونم تا هفته دیگه بدهیت رو بدم
& اما من پول تو رو نمیخواممم
اینجا کوک وارد عمل شد
_ اگه پول اون رو نمیخوای پس پول من رو باید بخوای
& شما
_ دوست پسرشم ، مگه نه چاگیا
ا.ت با تعجب بهش نگاه کرد که کوک به یوجین اشاره کرد
& راست میگه
+ ا.اره اره دوست پسرمه
& من پول کثیفتو نمیخوام(عصبی)
بعد دستاشو مشت کرد داشت میرفت که
_ هی پسر جون
یوجین برگشت
جونگکوک پولارو پرت کرد رو سرش و گفت
_ دلم نمیخواد پسرا به بهونه ی بدهی به دوست دخترم نزدیک شن
بعدشم رفت بیرون
کوک ویو
دختره خوب بود میتونستم جای دوست دخترم جاش بزنم
وقتی رفتم بیرون اومد
+ چرا اونکارو کردی
_ منم دلیل داشتم
+ خوب دلیلت چیه
_ تو باید..
ببخشید میدونم بد قولی کردم اما ویسگون اپلودش نمیکرد وایسادم درست شه🤍🤍
به خاطر شرط بندی پدرش مجبور بود پول زیادی رو به یوجین بده ، یوجین دشمن پدرش بود که از هر فرستی استفاده میکرد تا ا.ت رو برای خودش کنه اما هربار شکست میخورد
خانواده جئون اسرار داشتن قبل از مرگشون عروسشون رو ببینن و به جونگکوک فشار زیادی میاوردن
جونگکوک برای اروم کردن افکارش به بار میره اونجا دختری رو که چشمای آبی ، پوستی سفید ، قدی بلند و هیکلی رو فرم داشت دید که داشت با پسری بحث میکرد(پسره یونجینه با&)به سمتشون رفت
ا.ت : +
کوک : _
یوجین : &
+ من پولتو یه هفته ای بر میگردونم
& اما تا الانشم یه ماه گذشته
+ من تازه باخبر شدم بابام بهت باخته خبر نداشتم
& من قبول نمیکنم باید یه کاری برام بکنی
+ چیکارررر
& باهام ازدواج کنی ، به هر حال مجبوری بله رو بگی(نیشخند)
+ باشه
& واقعااا(کمی ذوق)
+ بشین تا بله رو بگم(پورخند)
& هی تو
ا.ت داشت میرفت که یوجین جلوش رو گرفت
& ببین من همین الانشم میتونم تو رو از بابات بخرم
+ خوب بخر مهم منم که نمیام
& تو بخاطر بدهیت مجبوری
+ من گفتم که میتونم تا هفته دیگه بدهیت رو بدم
& اما من پول تو رو نمیخواممم
اینجا کوک وارد عمل شد
_ اگه پول اون رو نمیخوای پس پول من رو باید بخوای
& شما
_ دوست پسرشم ، مگه نه چاگیا
ا.ت با تعجب بهش نگاه کرد که کوک به یوجین اشاره کرد
& راست میگه
+ ا.اره اره دوست پسرمه
& من پول کثیفتو نمیخوام(عصبی)
بعد دستاشو مشت کرد داشت میرفت که
_ هی پسر جون
یوجین برگشت
جونگکوک پولارو پرت کرد رو سرش و گفت
_ دلم نمیخواد پسرا به بهونه ی بدهی به دوست دخترم نزدیک شن
بعدشم رفت بیرون
کوک ویو
دختره خوب بود میتونستم جای دوست دخترم جاش بزنم
وقتی رفتم بیرون اومد
+ چرا اونکارو کردی
_ منم دلیل داشتم
+ خوب دلیلت چیه
_ تو باید..
ببخشید میدونم بد قولی کردم اما ویسگون اپلودش نمیکرد وایسادم درست شه🤍🤍
۵.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.