سناریو فیک
سناریو فیک
"وقتی با پسری که قبلا بهت علاقه داشت اعتراف کرده بود ولی چون بهش حسی نداشتی قبول نکردی و میخواستی برای پروژه کاری که بهتون داده بودن بری خونش وبه عشقتم همه چیو از اول گفته بودی"
جین:آخه چرا خونش این همه کافه خب برین اونجا یا اصلا بیان اینجا تا منم پیشت باشم ولی نمی تونی بری خونه ی اون مردک
.............................................
نامجون:(فکش رو جمع میکنه با عصبانیت میگه)ا.ت خودت میدونی اگه بری خونه ی اون یارو
.............................................
شوگا:پس میخوای بری خونه ی اون
ا.ت:آره
شوگا:اگه پاتو از این در بزاری بیرون من میدونم با تو
.............................................
جیهوپ:با خودت چی فکر کردی فکر کردی میزام با اون مردک توی یه خونه تنها باشی
ا.ت:بهت گفتم که یه پروژه کاریه اگه این پروژه نبود که اصلا بهش فکرم نمی کردم
جیهوپ:آخه چرا شما دوتا این همه آدم اونجا کار میکن آخه چرا شما دوتا
ا.ت:آخه من از کجا بدونم
جیهوپ:نمیزارم بری
...............................................
جیمین:چرا باید بزارم اون باهات توی یه خونه تنها باشه
...............................................
تهیونگ:نمیزارم بری ا.ت(عصبی اخم)
ا.ت:نمیشه باید برم
تهیونگ:منم باهات میام(اخم)
ا.ت:نمیشه تهیونگ
تهیونگ:چرا نمیشه هااااا؟(عصبی هااااا رو با داد میگه)من چرا باید بزارم با اون تنها باشی(عصبی اخم)
...................................................
جونگکوک:اگه بری خونه ی اون مردک باهات کاری میکنم که تا ده ماه نتونی راه بری
.................................................
نویسنده:اینم از سناریو ی که گفتم اگه خوشتون آمد بگید تا بازم بزارم
hadis89.sh
"وقتی با پسری که قبلا بهت علاقه داشت اعتراف کرده بود ولی چون بهش حسی نداشتی قبول نکردی و میخواستی برای پروژه کاری که بهتون داده بودن بری خونش وبه عشقتم همه چیو از اول گفته بودی"
جین:آخه چرا خونش این همه کافه خب برین اونجا یا اصلا بیان اینجا تا منم پیشت باشم ولی نمی تونی بری خونه ی اون مردک
.............................................
نامجون:(فکش رو جمع میکنه با عصبانیت میگه)ا.ت خودت میدونی اگه بری خونه ی اون یارو
.............................................
شوگا:پس میخوای بری خونه ی اون
ا.ت:آره
شوگا:اگه پاتو از این در بزاری بیرون من میدونم با تو
.............................................
جیهوپ:با خودت چی فکر کردی فکر کردی میزام با اون مردک توی یه خونه تنها باشی
ا.ت:بهت گفتم که یه پروژه کاریه اگه این پروژه نبود که اصلا بهش فکرم نمی کردم
جیهوپ:آخه چرا شما دوتا این همه آدم اونجا کار میکن آخه چرا شما دوتا
ا.ت:آخه من از کجا بدونم
جیهوپ:نمیزارم بری
...............................................
جیمین:چرا باید بزارم اون باهات توی یه خونه تنها باشه
...............................................
تهیونگ:نمیزارم بری ا.ت(عصبی اخم)
ا.ت:نمیشه باید برم
تهیونگ:منم باهات میام(اخم)
ا.ت:نمیشه تهیونگ
تهیونگ:چرا نمیشه هااااا؟(عصبی هااااا رو با داد میگه)من چرا باید بزارم با اون تنها باشی(عصبی اخم)
...................................................
جونگکوک:اگه بری خونه ی اون مردک باهات کاری میکنم که تا ده ماه نتونی راه بری
.................................................
نویسنده:اینم از سناریو ی که گفتم اگه خوشتون آمد بگید تا بازم بزارم
hadis89.sh
۷.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.