پارت ۴
از اتاق رفتیم بیرون اومدم برم جونگ کوک زبونشو به لبش کشید برگشت طرفم پوستش سفید تر شد رنگ چشماش قرمز من:حالت خوبه کوک:خون خیلی شیرینی داری مگه نه با این حرفش ترسیدم سریع دوییدم اومد جلو روم کوک:گشنمه(خوب برو غذا بخور😐😂) اومد طرفم چسبیدم به دیوار سریع اومد طرفم دندوناشو تو گردنم فرو کرد دیگه نفهمیدم چیشد
جونگ کوک ویو
خونشو خوردم و بیهوش شد خونه خیلی شیرینی داشت
جونگ کوک ا.ت رو بغل کرد و برد تو اتاق خوابوندش رو تخت جسمش رو رو تخت گذاشت خونه گوشه دهنشو پاک کرد یه لحظه به صورت ا.ت خیره شد صورت زیبایی که میدرخشید یه لحظه همونجوری موند خواست دستشو ببر سمت موهاش که مینا اومد تو مینا:ا.ت چیکارش کردی جونگ کوک رفت عقب هنوزم تو حالت خودش بود که به خودش اومد زد تو گوشه خودش مینا:ا.ت خواهری
جونگ کوک نمیدونست که چش شده بود چون همراه باهاش تپش قلبشم بالا بود کوک:خوابیده و رفت بیرون که دوباره چشش به ا.ت نیوفته که باز خیره شه
جونگ کوک ویو
نمیدونم چم شده بود چهرش همش جلو چشم بود اوففف کاش ازش تغزیه نمیکردم حتما بخاطر اونه ولی خودمونیما خیلی خوشگله دخترایه دیگه مثلش نیستن(رید به دخترایه دیگه:/😂😂بیا منو بگیررررررر نوکرتم میشم😂) هم شیرین هم خوشگل هم سکسی(خاک بر سر منحرفت کنم😂) از فکر اومدم بیرون و رفتم که گشت بزنم که با برادر ناتنیه عزیزم مواجح شدم جیمین:به به داداش کوچیکه کوک:باز اومدی تیکه بندازی جیمین:نخیر اومدم پدر جان رو ببینم کوک:برو تو نیش خندی زد و رفت تو مینا اومده بود بیرون داشت قدم میزد منم رفتم تو
مینا ویو
داشتم قدم میزدم که با یه چیزی اون عقب مواجح شدم رفتم جلو گرگ رفتم جلو (بچه قبیله گرگینه ها و خوناشاما باهم دشمنن ولی تهیونگ که گرگینست عاشق مینا میشه و با خودش میبرتش) رفتم جلو تر یهو اومد طرفم مثل سگ در رفتم اصلا نفهمیدم کجا میرم که غیب شد همون گرگه جلوم ظاهر شد اومد نزدیک رفتم عقب پام گیر کرد به سنگ داشتم میوفتادم که حس کردم رو زمین و هوام چشمامو باز کردم یه مرد جذاب و هات رو جلو روم دیدم همونجا از حال رفتم
جونگ کوک ویو
خونشو خوردم و بیهوش شد خونه خیلی شیرینی داشت
جونگ کوک ا.ت رو بغل کرد و برد تو اتاق خوابوندش رو تخت جسمش رو رو تخت گذاشت خونه گوشه دهنشو پاک کرد یه لحظه به صورت ا.ت خیره شد صورت زیبایی که میدرخشید یه لحظه همونجوری موند خواست دستشو ببر سمت موهاش که مینا اومد تو مینا:ا.ت چیکارش کردی جونگ کوک رفت عقب هنوزم تو حالت خودش بود که به خودش اومد زد تو گوشه خودش مینا:ا.ت خواهری
جونگ کوک نمیدونست که چش شده بود چون همراه باهاش تپش قلبشم بالا بود کوک:خوابیده و رفت بیرون که دوباره چشش به ا.ت نیوفته که باز خیره شه
جونگ کوک ویو
نمیدونم چم شده بود چهرش همش جلو چشم بود اوففف کاش ازش تغزیه نمیکردم حتما بخاطر اونه ولی خودمونیما خیلی خوشگله دخترایه دیگه مثلش نیستن(رید به دخترایه دیگه:/😂😂بیا منو بگیررررررر نوکرتم میشم😂) هم شیرین هم خوشگل هم سکسی(خاک بر سر منحرفت کنم😂) از فکر اومدم بیرون و رفتم که گشت بزنم که با برادر ناتنیه عزیزم مواجح شدم جیمین:به به داداش کوچیکه کوک:باز اومدی تیکه بندازی جیمین:نخیر اومدم پدر جان رو ببینم کوک:برو تو نیش خندی زد و رفت تو مینا اومده بود بیرون داشت قدم میزد منم رفتم تو
مینا ویو
داشتم قدم میزدم که با یه چیزی اون عقب مواجح شدم رفتم جلو گرگ رفتم جلو (بچه قبیله گرگینه ها و خوناشاما باهم دشمنن ولی تهیونگ که گرگینست عاشق مینا میشه و با خودش میبرتش) رفتم جلو تر یهو اومد طرفم مثل سگ در رفتم اصلا نفهمیدم کجا میرم که غیب شد همون گرگه جلوم ظاهر شد اومد نزدیک رفتم عقب پام گیر کرد به سنگ داشتم میوفتادم که حس کردم رو زمین و هوام چشمامو باز کردم یه مرد جذاب و هات رو جلو روم دیدم همونجا از حال رفتم
۱۴۱.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.