part8
part8
ویو لونا
رئیس:لونا لوگان با تو چه ارتباطی داره؟
_لوگان عموی منه،
من وقتی ۷ سالم بود پدربزرگم فوت کرد و
لوگان همه ی سحم بابام و گرفت،
و از اون موقع خانواده ی ما نابود شد.
رئیس:اوو واقعا متاسفم دخترم.
لوگان:ولی لونا قصد من این نبود من....
دیگع نمیتونستم عصبانیتم و کنترل کنم
بلند شدم لیوان شیشه ای رو برداشتم
خواستم به لوگان بزنم که تهیونگ و
جونگ کوک گرفتنم
_ولم کنید ولم کنید(با جیغ)
تهیونگ:لونا آروم باش(با داد)
_به خاطر اون عوضی مامان بابای
من مردن ولم کنید(گریه وداد)
رئیس:پرستار پرستار.
داشتم همینطور جیغ جیغ میکردم
که یهو یکی اومد و به چیز زد تو گردنم و
هیچی نفهمیدم.
نویسنده
پرستار به لونا آرام بخش زد و لونا
بیهوش افتاد تو بغل کوک.
رئیس:کوک لونا رو ببر به اتاق۵
طبقه سوم.
کوک:چشم.
کوک لونا رو برد بالا و گذاشت رو تخت و
روش پتو کشید و
گفت:دختره ی جیغ جیغو سرمو بردی،
ولی از این سرسختید خوشم میاد،
بریم ببینیم توکی هستی.
کوک رفت پایین و نشست رو مبل و
گفت:پدربزرگ لونا کیه؟
اینجا چیکار میکنه؟
رئیس:(کل قضیه رو گفت)
کوک:خب چه سودی برا ما داره؟
رئیس:بعدا میفهمی
کوک:باشه.
ل
ویو لونا
رئیس:لونا لوگان با تو چه ارتباطی داره؟
_لوگان عموی منه،
من وقتی ۷ سالم بود پدربزرگم فوت کرد و
لوگان همه ی سحم بابام و گرفت،
و از اون موقع خانواده ی ما نابود شد.
رئیس:اوو واقعا متاسفم دخترم.
لوگان:ولی لونا قصد من این نبود من....
دیگع نمیتونستم عصبانیتم و کنترل کنم
بلند شدم لیوان شیشه ای رو برداشتم
خواستم به لوگان بزنم که تهیونگ و
جونگ کوک گرفتنم
_ولم کنید ولم کنید(با جیغ)
تهیونگ:لونا آروم باش(با داد)
_به خاطر اون عوضی مامان بابای
من مردن ولم کنید(گریه وداد)
رئیس:پرستار پرستار.
داشتم همینطور جیغ جیغ میکردم
که یهو یکی اومد و به چیز زد تو گردنم و
هیچی نفهمیدم.
نویسنده
پرستار به لونا آرام بخش زد و لونا
بیهوش افتاد تو بغل کوک.
رئیس:کوک لونا رو ببر به اتاق۵
طبقه سوم.
کوک:چشم.
کوک لونا رو برد بالا و گذاشت رو تخت و
روش پتو کشید و
گفت:دختره ی جیغ جیغو سرمو بردی،
ولی از این سرسختید خوشم میاد،
بریم ببینیم توکی هستی.
کوک رفت پایین و نشست رو مبل و
گفت:پدربزرگ لونا کیه؟
اینجا چیکار میکنه؟
رئیس:(کل قضیه رو گفت)
کوک:خب چه سودی برا ما داره؟
رئیس:بعدا میفهمی
کوک:باشه.
ل
۱.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.