تک پارتی ته
#درخواستی
وقتی رییس مافیاست و...
«ته»
چند روزی هست ک عاشق منشی شرکتمون شدم
میخوام هی بهش ثابت کنم اما
روم نمیشه
رفتم عمارت به بادیگاردم گفته بودم ک
حواسش به عمارت باشه اما
کل عمارت بهم ریخته بود
.
.
.
.
ته. بادیگارد اینجا چ خبره
*معذرت میخوام قربان
ته. مگه نگفتم حواستو جمع کن
*گفتید اما به عمارت حمله شده بود
ته. یعنی چی؟
*چند نفر با بادیگارد هاشون به عمارت حمله کردن میخواستم جلوشونو بگیرم ولی
ته. ولی چی!
*اونا منشی ات رو با خودشون همراه داشتن و
منو تهدید کردن
ک اگر فلش مدرک رو ندم منشی ات رو میکشن
ته. الان منشی ات کجاست؟ *داد*
*م.... م.... من نمیدونم
.
.
«ات»
من منشی شرکت رییس کیم ته یونگ هستم
امروز داشتم برمیگشتم خونه ک
چند نفر من رو انداختن ماشین
منو بردن عمارت رییس کیم
و بادیگارد شخصی کیم ته یونگ رو تحدید کردن
.
.
«ته»
دنبال ادرس جایی ک ات رو بردن بودم تا بلاخره
تونستم پیداش کنم
به اون ادرسی ک گفتن رفتم و رسیدم
وقتی رسیدم دیدم کلی بادیگارد جلوی درن
از در پشتی به ارومی رفتم تو دیدم ات
بستس به یه صندلی و دهنش بستس و
بیهوشه
رفتم دست و پاهاش با دهنشو باز کردم
زدم توی گوشش تا بهوش بیاد
وقتی ب هوش امد سری از در پشتی
رفتیم بیرون
وقتی رسیدیم عمارت
حسمو بش لو دادم و
تا اخر عمر باهم در خوشی زندگی کردیم
.
.
.
.
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
پایان:)
امیدوارم خوشتون امده باشه 🫂🥺
حمایت یادتون نره👈👉
وقتی رییس مافیاست و...
«ته»
چند روزی هست ک عاشق منشی شرکتمون شدم
میخوام هی بهش ثابت کنم اما
روم نمیشه
رفتم عمارت به بادیگاردم گفته بودم ک
حواسش به عمارت باشه اما
کل عمارت بهم ریخته بود
.
.
.
.
ته. بادیگارد اینجا چ خبره
*معذرت میخوام قربان
ته. مگه نگفتم حواستو جمع کن
*گفتید اما به عمارت حمله شده بود
ته. یعنی چی؟
*چند نفر با بادیگارد هاشون به عمارت حمله کردن میخواستم جلوشونو بگیرم ولی
ته. ولی چی!
*اونا منشی ات رو با خودشون همراه داشتن و
منو تهدید کردن
ک اگر فلش مدرک رو ندم منشی ات رو میکشن
ته. الان منشی ات کجاست؟ *داد*
*م.... م.... من نمیدونم
.
.
«ات»
من منشی شرکت رییس کیم ته یونگ هستم
امروز داشتم برمیگشتم خونه ک
چند نفر من رو انداختن ماشین
منو بردن عمارت رییس کیم
و بادیگارد شخصی کیم ته یونگ رو تحدید کردن
.
.
«ته»
دنبال ادرس جایی ک ات رو بردن بودم تا بلاخره
تونستم پیداش کنم
به اون ادرسی ک گفتن رفتم و رسیدم
وقتی رسیدم دیدم کلی بادیگارد جلوی درن
از در پشتی به ارومی رفتم تو دیدم ات
بستس به یه صندلی و دهنش بستس و
بیهوشه
رفتم دست و پاهاش با دهنشو باز کردم
زدم توی گوشش تا بهوش بیاد
وقتی ب هوش امد سری از در پشتی
رفتیم بیرون
وقتی رسیدیم عمارت
حسمو بش لو دادم و
تا اخر عمر باهم در خوشی زندگی کردیم
.
.
.
.
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
پایان:)
امیدوارم خوشتون امده باشه 🫂🥺
حمایت یادتون نره👈👉
۱۸.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.