P19
گفت : میدونم .... میدونم که اون پسره چیکار کرد
از اینکه اینو می دونست خجالت کشیدم که دستش رو گذاشت روی شونم و گفت : ا/ت ناراحت نباش ..اصلا میخوای باهم دیگه از این عمارت فرار کنیم ؟
با این حرفش فهمیدم که برام نگرانه نخواستم بیشتر از این نگرانش کنم و ناراحتیم رو بهش به انتقال بدم درسته اون دوستمه و مثل خواهرمه اما نباید از این که چقدر از این وضع ناراحتم چیزی بهش بگم این بدبختیه منه باید باهاش کنار بیام گفتن به جیسو فقط ناراحتش میکنه دلم نمیخواد ناراحت شه ، دام نمیخواد نگران شه پس چیزی بهش نمیگم ناراحتیم رو پنهان کردم و با لبخند ساختگی گفتم : جیسو ، نگران نباش چیزی نمیشه
با حالت نگران نگاهم کرد که زدم رو پام و با لبخند گفتم : هی ، خب الان کوله پشتیم کجاست ؟
از این حالم متعجب بود فقط امیدوارم از ساختگی بودنش چیزی نفهمه .
جیسو : اون جاست .
پاشدم و رفتم کوله پشتی رو برداشتم و رو به جیسو گفتم : خب دوست عزیز کاری نداری ؟
با حالت که هنوز متعجب بود گفت : نه .. ندارم
اومدم از اتاق برم بیرون که گفت : هی ا/ت
برگشتم سمتش که دوباره گفت : اگه بری دیگه نیای به من سر بزی میکشت .
چقدر دلم برای تهدید کردناش تنگ شده بود با اینکه شاید نصف روز گذشته بود ولی انگار طولانی بود
با لحن شیطنت آمیزی گفتم : من غلط بکنم .
خندیدم که اونم خندید و از اتاق اومدم بیرون رفتم تو همون اتاق و نشستم روی تخت کوله پشتی رو باز کردم و خواستم کتاب هارو بیارم بیرون که در اتاق زده شد ، نگاهم رو به در دادم در باز شد و جیمین اومد تو یک عالمه کتاب دستش بود که همه رو گذاشت رو میز و کمرش رو صاف کرد و گفت : تموم شد .
رفتم بغلش کردم که با حالت ناله ای گفت : اِاِاِاِ خفم کردی ا/ت باشه منم دوست دارم
ولش کردم و گفتم : اینا چین ؟
جیمین : همون ۱۲ تا جلدی که به خاطر کار داشتن نخوندیشون .
ا/ت : تو از کجا میدونی به خاطر اون بوده ؟
جیمین : هی کوچولو خوندن ذهن یه دختر بچه برای من کاری نداره
با اخم نگاهش کردم که منظورم رو گرفت و گفت : البته شما بالغ شدی
بعدهم روی موهام دستش کشید و گفت : من دیگه میرم .
با لبخند سرم رو به عنوان تایید تکون دادم رفت سمت در اما قبل از اینکه بر گفت : مراقب خودت باش کوچولو
بلند داد زدم : جیمیننننننننن
که با سرعت دوید رفت درواقعه فرار کرد فقط بزار بگرمت جیمین اره فلفل نبین چه ریزی بشکن ببین چه تیزه البته زیادی مهربونه دل نمیاد براش خشن باشم برا هرکی باشم جیمین نه جیمین فرق داره اونم برام خاصه به جاش این بار میتونم سفت تر بغلش کنم .
از اینکه اینو می دونست خجالت کشیدم که دستش رو گذاشت روی شونم و گفت : ا/ت ناراحت نباش ..اصلا میخوای باهم دیگه از این عمارت فرار کنیم ؟
با این حرفش فهمیدم که برام نگرانه نخواستم بیشتر از این نگرانش کنم و ناراحتیم رو بهش به انتقال بدم درسته اون دوستمه و مثل خواهرمه اما نباید از این که چقدر از این وضع ناراحتم چیزی بهش بگم این بدبختیه منه باید باهاش کنار بیام گفتن به جیسو فقط ناراحتش میکنه دلم نمیخواد ناراحت شه ، دام نمیخواد نگران شه پس چیزی بهش نمیگم ناراحتیم رو پنهان کردم و با لبخند ساختگی گفتم : جیسو ، نگران نباش چیزی نمیشه
با حالت نگران نگاهم کرد که زدم رو پام و با لبخند گفتم : هی ، خب الان کوله پشتیم کجاست ؟
از این حالم متعجب بود فقط امیدوارم از ساختگی بودنش چیزی نفهمه .
جیسو : اون جاست .
پاشدم و رفتم کوله پشتی رو برداشتم و رو به جیسو گفتم : خب دوست عزیز کاری نداری ؟
با حالت که هنوز متعجب بود گفت : نه .. ندارم
اومدم از اتاق برم بیرون که گفت : هی ا/ت
برگشتم سمتش که دوباره گفت : اگه بری دیگه نیای به من سر بزی میکشت .
چقدر دلم برای تهدید کردناش تنگ شده بود با اینکه شاید نصف روز گذشته بود ولی انگار طولانی بود
با لحن شیطنت آمیزی گفتم : من غلط بکنم .
خندیدم که اونم خندید و از اتاق اومدم بیرون رفتم تو همون اتاق و نشستم روی تخت کوله پشتی رو باز کردم و خواستم کتاب هارو بیارم بیرون که در اتاق زده شد ، نگاهم رو به در دادم در باز شد و جیمین اومد تو یک عالمه کتاب دستش بود که همه رو گذاشت رو میز و کمرش رو صاف کرد و گفت : تموم شد .
رفتم بغلش کردم که با حالت ناله ای گفت : اِاِاِاِ خفم کردی ا/ت باشه منم دوست دارم
ولش کردم و گفتم : اینا چین ؟
جیمین : همون ۱۲ تا جلدی که به خاطر کار داشتن نخوندیشون .
ا/ت : تو از کجا میدونی به خاطر اون بوده ؟
جیمین : هی کوچولو خوندن ذهن یه دختر بچه برای من کاری نداره
با اخم نگاهش کردم که منظورم رو گرفت و گفت : البته شما بالغ شدی
بعدهم روی موهام دستش کشید و گفت : من دیگه میرم .
با لبخند سرم رو به عنوان تایید تکون دادم رفت سمت در اما قبل از اینکه بر گفت : مراقب خودت باش کوچولو
بلند داد زدم : جیمیننننننننن
که با سرعت دوید رفت درواقعه فرار کرد فقط بزار بگرمت جیمین اره فلفل نبین چه ریزی بشکن ببین چه تیزه البته زیادی مهربونه دل نمیاد براش خشن باشم برا هرکی باشم جیمین نه جیمین فرق داره اونم برام خاصه به جاش این بار میتونم سفت تر بغلش کنم .
۱۱.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.