پارت160
#پارت160
شیطونکِ بابا🥺💜
+بزارش رو بلند گو
زبونمو روی لبم کشیدم و نگاهمو ازش دزدیدم.
اگه مامان سوتی بده چیی؟! قطعا بدبخت میشم
بعد خوردن چند تا بوق وقتی دیدم جواب نمیده از ترس خودم تماسو قط کردم و گفتم:
_ خوابیده حتما
فردا بهش زنگ میزنم
افراز خیره خیره نگام کرد و گوشیو از دستم گرفت
+ بریم ناهار بخوریم بعدش خرید داریم
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و همراهش به طبقه ی پایین رفتیم...
با شنیدن صدای کرکر خنده ی نازی که تا ۱۰ تا خونه اون طرف ترم میرفت اخمام رفت توهم
وارد آشپزخونه که شدیم نازی فوری خنده اشو جمع کرد و با عشوه گفت:
_ غذا بریزم براتون اقا؟؟
+ برای غنچه ام بریز
نازی نگاهی بهم انداخت و مشغول کشیدن ناهار شد. برای اینکه بهش بفهمونم من مالک افرازم دستمو روی دست افراز کشیدم و گفتم:
_ عشقم کی میریم خرید؟!
افراز که از لحن صحبت کردنم تعجب کرد بود یه تای ابروشو انداخت بالا و گفت:
+ هروقت تو بگی
خودمو براش لوس کردم و سرمو گذاشتم روی بازوش
_ اوممم دوسدارم بعد ناهار بریم
دستی روی موهام کشید و گفت:
+ هرچی تو بگی...
لبخندی اومد روی لبم که سرمو بلند کردم و زیرچشمی نازیو نگاه کردم
داشت از حسادت میترکید و ناخوناشو میجویید...
ببخشید دیر شد مدرسه بودم دیشب هم زود خوابیدم نشد بزارم❤️✨
شیطونکِ بابا🥺💜
+بزارش رو بلند گو
زبونمو روی لبم کشیدم و نگاهمو ازش دزدیدم.
اگه مامان سوتی بده چیی؟! قطعا بدبخت میشم
بعد خوردن چند تا بوق وقتی دیدم جواب نمیده از ترس خودم تماسو قط کردم و گفتم:
_ خوابیده حتما
فردا بهش زنگ میزنم
افراز خیره خیره نگام کرد و گوشیو از دستم گرفت
+ بریم ناهار بخوریم بعدش خرید داریم
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و همراهش به طبقه ی پایین رفتیم...
با شنیدن صدای کرکر خنده ی نازی که تا ۱۰ تا خونه اون طرف ترم میرفت اخمام رفت توهم
وارد آشپزخونه که شدیم نازی فوری خنده اشو جمع کرد و با عشوه گفت:
_ غذا بریزم براتون اقا؟؟
+ برای غنچه ام بریز
نازی نگاهی بهم انداخت و مشغول کشیدن ناهار شد. برای اینکه بهش بفهمونم من مالک افرازم دستمو روی دست افراز کشیدم و گفتم:
_ عشقم کی میریم خرید؟!
افراز که از لحن صحبت کردنم تعجب کرد بود یه تای ابروشو انداخت بالا و گفت:
+ هروقت تو بگی
خودمو براش لوس کردم و سرمو گذاشتم روی بازوش
_ اوممم دوسدارم بعد ناهار بریم
دستی روی موهام کشید و گفت:
+ هرچی تو بگی...
لبخندی اومد روی لبم که سرمو بلند کردم و زیرچشمی نازیو نگاه کردم
داشت از حسادت میترکید و ناخوناشو میجویید...
ببخشید دیر شد مدرسه بودم دیشب هم زود خوابیدم نشد بزارم❤️✨
۶.۸k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.