عضو هشتم بی تی اس پارت ۲۱
بایول:میرم یکم پشت بوم کمپانی هوا بخورم ، زود برمیگردم
پی دی نیم:فکر بدی به سرت نزنه
بایول:نمیزنه (رفت😐)
بایول ویو
تو اسانسور بودم که اسانسور تو طبقه ۱۰ نگه داشت و در باز شد ، با کسی که جلوی در دیدم خشکم زد ، اون جیمین بود ،همونطور که میومد داخل گفت
جیمین:سلام خانم جانگ (اروم)
بایول:خانم جانگ؟ فکر میکردم واستون ا.ت باشم
جیمین:اسم قشنگیه ولی تاحالا نشنیدمش
بایول:اوه فکر میکردم بهتون گفتم (بغض)
بایول ویو
از حرفش ناراحت شوم ، بازم چشمام پر اشک شد ، لعنت
(طبقه ۳۰)
جیمین:پیاده نمیشین؟
بایول:نه من میرم بالاتر
جیمین:اینجا طبقه اخره ، میرید پشت بوم؟ (تعجب)
بایول:درسته
جیمین:میتونم ، باهاتون بیام؟
بایول:بله حتما
جیمین ویو
دیروز گفت خدافظ برای همیشه و الان داره میره پشت بوم ، نمیتونه همونی باشه که فکر میکنم
(پشت بوم) (دقت کردین خیلی پرش زمانی میزنم؟😂)
بایول ویو
رفتم و لبه پشت بوم نشستم
جیمین :مواظب باش ، خطرناکه
بایول:بیوفتمم مهم نیست ، من یه قاتلم ، مگه نه؟
جیمین:هرکیم باشی جونت مهمه
بایول:جالبه ، اولین باره این و میشنوم ، ولی دقیقا جایی که نباید میشنیدم ، من بهترین دوستمو کشتم
جیمین:بهترین دوستت میتونست خیانت نکنه تا کشته نشه
بایول:اینم درسته ، بیا بریم پایین
جیمین:بریم🙂
بایول ویو
امروز نشد ، فردا تو خونه خودم انجامش میدم (خودکشی)
(فردا🥲)
یه کاغذ و یه خودکار برداشتم و شروع کردم
{متن نامه} [مواظب اشکاتون باشین]
لطفا نامه رو به بی تی اس بدید ، سلام من جانگ بایول عضو سابق بی تی اس هستم ، من یه قاتلم که حقم مرگه ، ولی قبلش خواستم بدونید که من یه ارمی توی ایران بودم ، از بی تی اس فقط عکس و فیلمای کوتاهشون رو داشتم ، ولی مثل مین یونگی ، برای رسیدن به ارزوم از خونه فرار کردم ، مثل کیم نامجون روی زبانم کار کردم ، مثل پارک جیمین ، روزها به خودم گشنگی دادم تا لاغر شم ، مثل کیم سوکجین بهم گفتن نمیتونه برقصه و بی استعداده ، مثل جانگ هوسوک ، کیم تهیونگ ، با همه مهربون بودم ولی ایگنور شدم ، و در اخر مثل جئون جونگکوک ، با تلاش خودم الان اینجام ، چه قاتل ، چه ایدل ، من حق زندگی ندارم ، نمیخوام زیاد صحبت کنم ، خدانگهدار
{پایان متن}
تیغو توی دستم گرفتم و روی رگ گردنم گزاشتمش ، یه نفس عمیق کشیدم و گردنمو بریدم
(چند ساعت بعد ، خوابگاه بی تی اس)
نامجون:بچها نامه داریم
کوک:کی میتونه باشه؟
(نامجون هرو دوره خودش جمع کرد و نامه بالارو خوند)
نامجون:اون.....بخاطر حرفای شما اینکارو کرد ، چطور هنوز حتی یکم عذاب وجدان ندارین؟ اون حتی به من شغل اصلیشو گفته بود
تهیونگ:پس چرا بهمون نگفتی؟
نامجون :اون ازم قول گرفت به کسی نگم ، اون میدونست شما با بیرحمی جوابشو میدادین
ادامه کامنتا
پی دی نیم:فکر بدی به سرت نزنه
بایول:نمیزنه (رفت😐)
بایول ویو
تو اسانسور بودم که اسانسور تو طبقه ۱۰ نگه داشت و در باز شد ، با کسی که جلوی در دیدم خشکم زد ، اون جیمین بود ،همونطور که میومد داخل گفت
جیمین:سلام خانم جانگ (اروم)
بایول:خانم جانگ؟ فکر میکردم واستون ا.ت باشم
جیمین:اسم قشنگیه ولی تاحالا نشنیدمش
بایول:اوه فکر میکردم بهتون گفتم (بغض)
بایول ویو
از حرفش ناراحت شوم ، بازم چشمام پر اشک شد ، لعنت
(طبقه ۳۰)
جیمین:پیاده نمیشین؟
بایول:نه من میرم بالاتر
جیمین:اینجا طبقه اخره ، میرید پشت بوم؟ (تعجب)
بایول:درسته
جیمین:میتونم ، باهاتون بیام؟
بایول:بله حتما
جیمین ویو
دیروز گفت خدافظ برای همیشه و الان داره میره پشت بوم ، نمیتونه همونی باشه که فکر میکنم
(پشت بوم) (دقت کردین خیلی پرش زمانی میزنم؟😂)
بایول ویو
رفتم و لبه پشت بوم نشستم
جیمین :مواظب باش ، خطرناکه
بایول:بیوفتمم مهم نیست ، من یه قاتلم ، مگه نه؟
جیمین:هرکیم باشی جونت مهمه
بایول:جالبه ، اولین باره این و میشنوم ، ولی دقیقا جایی که نباید میشنیدم ، من بهترین دوستمو کشتم
جیمین:بهترین دوستت میتونست خیانت نکنه تا کشته نشه
بایول:اینم درسته ، بیا بریم پایین
جیمین:بریم🙂
بایول ویو
امروز نشد ، فردا تو خونه خودم انجامش میدم (خودکشی)
(فردا🥲)
یه کاغذ و یه خودکار برداشتم و شروع کردم
{متن نامه} [مواظب اشکاتون باشین]
لطفا نامه رو به بی تی اس بدید ، سلام من جانگ بایول عضو سابق بی تی اس هستم ، من یه قاتلم که حقم مرگه ، ولی قبلش خواستم بدونید که من یه ارمی توی ایران بودم ، از بی تی اس فقط عکس و فیلمای کوتاهشون رو داشتم ، ولی مثل مین یونگی ، برای رسیدن به ارزوم از خونه فرار کردم ، مثل کیم نامجون روی زبانم کار کردم ، مثل پارک جیمین ، روزها به خودم گشنگی دادم تا لاغر شم ، مثل کیم سوکجین بهم گفتن نمیتونه برقصه و بی استعداده ، مثل جانگ هوسوک ، کیم تهیونگ ، با همه مهربون بودم ولی ایگنور شدم ، و در اخر مثل جئون جونگکوک ، با تلاش خودم الان اینجام ، چه قاتل ، چه ایدل ، من حق زندگی ندارم ، نمیخوام زیاد صحبت کنم ، خدانگهدار
{پایان متن}
تیغو توی دستم گرفتم و روی رگ گردنم گزاشتمش ، یه نفس عمیق کشیدم و گردنمو بریدم
(چند ساعت بعد ، خوابگاه بی تی اس)
نامجون:بچها نامه داریم
کوک:کی میتونه باشه؟
(نامجون هرو دوره خودش جمع کرد و نامه بالارو خوند)
نامجون:اون.....بخاطر حرفای شما اینکارو کرد ، چطور هنوز حتی یکم عذاب وجدان ندارین؟ اون حتی به من شغل اصلیشو گفته بود
تهیونگ:پس چرا بهمون نگفتی؟
نامجون :اون ازم قول گرفت به کسی نگم ، اون میدونست شما با بیرحمی جوابشو میدادین
ادامه کامنتا
۳.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.