ادامه رمان 🌹
ادامه رمان 🌹
پدرم گفت. .. قرار. براتون مدرسه جدید بسازن. و معلم های جدید براتون بیاد.
گفتم. یعنی قرار. آقا معلم بره.
گفت. نه اونم به عنوان یکی از معلم های روستا تا آخر سال اینجاست. برا چی پرسیدی
گفتم. هیچی. همین طوری خواستم بدونم فقد. همین
گفت. باشه. حالا بیا شامتو بخور. گفتم باشه.
که مادرم یهو گفت. .. همه ی همسن های تو ازدواج کردن. خاک تو سرت. فقد تو موندی می خوای چی کار کنی
گفتم. می خوام درس بخونم
گفت. اونا که درس خواندن به کجا رسیدن. که تو می خوای برسی
با جیغ گفتم. من مثل همه نیستم. فرق دارم
گفت. هیچ فرقی نداری. بشین تو برات دبه بیارم. ترشی بندازم
گفتم. باشه ترشی بنداز ولی من درس می خونم.
گفت. پاشو برو تو اتاقت تا نزدمت
گفتم نمی تونی
با جیغ گفت. دختری خیر سر چی می گی. پاشو گمشو
که یهو صدای در آمد. ..........🌹
پدرم گفت. .. قرار. براتون مدرسه جدید بسازن. و معلم های جدید براتون بیاد.
گفتم. یعنی قرار. آقا معلم بره.
گفت. نه اونم به عنوان یکی از معلم های روستا تا آخر سال اینجاست. برا چی پرسیدی
گفتم. هیچی. همین طوری خواستم بدونم فقد. همین
گفت. باشه. حالا بیا شامتو بخور. گفتم باشه.
که مادرم یهو گفت. .. همه ی همسن های تو ازدواج کردن. خاک تو سرت. فقد تو موندی می خوای چی کار کنی
گفتم. می خوام درس بخونم
گفت. اونا که درس خواندن به کجا رسیدن. که تو می خوای برسی
با جیغ گفتم. من مثل همه نیستم. فرق دارم
گفت. هیچ فرقی نداری. بشین تو برات دبه بیارم. ترشی بندازم
گفتم. باشه ترشی بنداز ولی من درس می خونم.
گفت. پاشو برو تو اتاقت تا نزدمت
گفتم نمی تونی
با جیغ گفت. دختری خیر سر چی می گی. پاشو گمشو
که یهو صدای در آمد. ..........🌹
۵.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.