royal blood part 5
تهیونگ ویو:
واقعا دختر کیوتیه
و خوشگله
رایحش داره دیوونم میکنه
اینهمه زیبایی طبیعی نیست!!
نه نمیشه اصلا نمیشه این دختر به این خوشگلی رو ول کنم و برم پیش جفت از پیش تعیین شدم؟؟مگه احمقم؟؟
ولی جوری که ا/ت اصرار داره نمیتونم فرار امروزمو با ویولت عقب بندازم
ویولت توی حیاط نشسته بود و داشت چایی میخورد
پفی ترین لباسی که میشد برای چایی اوردن پوشید رو پوشیده بودو تااا جایی میتونست ارایش کرده بود
رفتم و مقابلش رسیدم
_دوشیزه*دستشو گرفتم و بوسیدم
(علامت ویولت¡)
¡اووه پرنسسس!!شما اینجا چیکار میکنید؟؟ای کاش میگفتید با لباس راحتی نمیومدم و خودمو اماده میکردم!!
_(لباس راحتی؟وات؟مطمئنی حالت خوبه)نیازی..به این کارا نیست همین الانشم خیلی به خودتون رسیدید
¡این چه حرفیه باید بهترین ها برای شما باشه و خبب وقتی خودم بهترینم باید لباسام و ارایشم هم بهترین باشه!!!
_(چقدر خودشیفته!)اه..بله شما درست میگید
خب نظرتون چیه یکم از خودتون بگید تا اشنا شیم؟
¡حححتماااا
خب ببینید شاهزاده
من کلی لباس باید داشته باشم و تاج و زیور الات وقتی منو به عنوان همسر انتخاب کردید پس باید برام خرج کنید مگه نه؟؟
و اینکه من ترجیح میدم اتاقامون جدا باشه تا بتونم توی اتاقم راحت باشم !
همینطور بیرون رفتنامو حق ندارید کنترل کنید چون میخوام ازاد باشم!
منو با هرکسیم که ببینید نباید ازم بپرسید کی بودو و چیکار داشت
و .. و.. و...
_اهم...ببخشید فقط میتونم بپرسم پس ازدواج دقیقا برای چیه؟
چرا من همه چیز باید در اختیارتون بزارم وقتی که شما قراره باعث بی اعتمادیه من بشید؟
¡شاهزاده؟؟؟این چه حرفیههه*نزدیک تهیونگ رفت
عشقمم اگه تو ناراحت باشی هیچ کدومو نمیخوام من فقط تورو میخوامم*و گونشو بوسید
_(یک عالمه ارایش به صورتم مالیده شدو جای رژ لبشم مونده بود!)
خب دوشیزه اگه اجازه بدید مرخص شم؟
¡حتمااا بفرمایید
......
_ا/تتتت؟؟مجبور بودی منو با این روبه رو کنیی؟؟
لعنتیی جای رژشم نمیرههههه
+پرنس اینطوری حرف زدن در شعن شما نیست *خندید یه خنده خیلی شیرینو طولانی
به هرحال ملکه ایندتونه!
_که اینطور!
ولی اگه من اونو نتوام چی؟*و به سمت ا/ت میرفتم
+(عقب عقب میرفت)پس کیو میخواین؟
_(بین خودمو دیوار قرارش دادم)تورو!
+(چند ثانیه با تعجب نگام کردو بعد خندید)تو یه روز؟؟نه بااابااا؟؟شوخیت گرفته نه؟؟اوهه ببین چی شدهه شیفت کاریم تمومم شدهه خدافظ پرنس ته ته
_(و اینطوری بود که کلا هیچگونه اهمیتی بهم نداد و رفت و من بیشتر عاشقش شدم!)
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
واقعا دختر کیوتیه
و خوشگله
رایحش داره دیوونم میکنه
اینهمه زیبایی طبیعی نیست!!
نه نمیشه اصلا نمیشه این دختر به این خوشگلی رو ول کنم و برم پیش جفت از پیش تعیین شدم؟؟مگه احمقم؟؟
ولی جوری که ا/ت اصرار داره نمیتونم فرار امروزمو با ویولت عقب بندازم
ویولت توی حیاط نشسته بود و داشت چایی میخورد
پفی ترین لباسی که میشد برای چایی اوردن پوشید رو پوشیده بودو تااا جایی میتونست ارایش کرده بود
رفتم و مقابلش رسیدم
_دوشیزه*دستشو گرفتم و بوسیدم
(علامت ویولت¡)
¡اووه پرنسسس!!شما اینجا چیکار میکنید؟؟ای کاش میگفتید با لباس راحتی نمیومدم و خودمو اماده میکردم!!
_(لباس راحتی؟وات؟مطمئنی حالت خوبه)نیازی..به این کارا نیست همین الانشم خیلی به خودتون رسیدید
¡این چه حرفیه باید بهترین ها برای شما باشه و خبب وقتی خودم بهترینم باید لباسام و ارایشم هم بهترین باشه!!!
_(چقدر خودشیفته!)اه..بله شما درست میگید
خب نظرتون چیه یکم از خودتون بگید تا اشنا شیم؟
¡حححتماااا
خب ببینید شاهزاده
من کلی لباس باید داشته باشم و تاج و زیور الات وقتی منو به عنوان همسر انتخاب کردید پس باید برام خرج کنید مگه نه؟؟
و اینکه من ترجیح میدم اتاقامون جدا باشه تا بتونم توی اتاقم راحت باشم !
همینطور بیرون رفتنامو حق ندارید کنترل کنید چون میخوام ازاد باشم!
منو با هرکسیم که ببینید نباید ازم بپرسید کی بودو و چیکار داشت
و .. و.. و...
_اهم...ببخشید فقط میتونم بپرسم پس ازدواج دقیقا برای چیه؟
چرا من همه چیز باید در اختیارتون بزارم وقتی که شما قراره باعث بی اعتمادیه من بشید؟
¡شاهزاده؟؟؟این چه حرفیههه*نزدیک تهیونگ رفت
عشقمم اگه تو ناراحت باشی هیچ کدومو نمیخوام من فقط تورو میخوامم*و گونشو بوسید
_(یک عالمه ارایش به صورتم مالیده شدو جای رژ لبشم مونده بود!)
خب دوشیزه اگه اجازه بدید مرخص شم؟
¡حتمااا بفرمایید
......
_ا/تتتت؟؟مجبور بودی منو با این روبه رو کنیی؟؟
لعنتیی جای رژشم نمیرههههه
+پرنس اینطوری حرف زدن در شعن شما نیست *خندید یه خنده خیلی شیرینو طولانی
به هرحال ملکه ایندتونه!
_که اینطور!
ولی اگه من اونو نتوام چی؟*و به سمت ا/ت میرفتم
+(عقب عقب میرفت)پس کیو میخواین؟
_(بین خودمو دیوار قرارش دادم)تورو!
+(چند ثانیه با تعجب نگام کردو بعد خندید)تو یه روز؟؟نه بااابااا؟؟شوخیت گرفته نه؟؟اوهه ببین چی شدهه شیفت کاریم تمومم شدهه خدافظ پرنس ته ته
_(و اینطوری بود که کلا هیچگونه اهمیتی بهم نداد و رفت و من بیشتر عاشقش شدم!)
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
۵.۳k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.