سایه سیاه (F2) pt⁷

م.جیمین: پدرت درست میگه پسرم ، اون بخاطر تو اون همه دردو تحمل کرده ، جونشو برای نجات جون تو به خطر انداخته ، حالا وقتشه براش جبران کنی ما هم کمکت میکنیم
جیمین : چشم مامان ، همینکارو میکنم کنارش میمونم
م.جیمین :افرین پسر عزیزم
پ. جیمین : از اینکه فرستادمت سئول خوشحالم واسه خودت کسی شدی مستقل شدی خودتو ساختی اگه جی هیون الان بود همه کنار هم بودیم ( در حال اشک ریختن )
م.جیمین : در حال گریه کردن
جیمین : هدفم از اینجا اومدن فقط مراسم نامزدیم و دیدن شما نیست من برای یه چیز دیگه ام اینجام
پ. جیمین : حتی فکرشم نکن جیمین ، نمیزارم اینکارو بکنی
م.جیمین : جیمین ، تورو خدا پسرم اینکارو نکن
جیمین : به محض اینکه حال دایانا بهتر بشه کارمو انجام میدم ناسلامتی دارم با یه مامور اطلاعاتی ازدواج میکنم از چی باید بترسم ، 7 ساله که منتظر همیچین موقعیتی ام نمیزارم از دستم در بره
پ. جیمین : بعدا حرف میزنیم
م. جیمین : برو یه سری به دایانا بزن ببین حالش چطوره، برو پسرم
جیمین : چشم مامان
پ.جیمین : منم برم کافه رو باز کنم الان مشتریا میان
م. جیمین : امشب باید زود تعطیل کنی مهمون داریم
پ.جیمین : میدونم عزیزم یادم هست
جیمین ؛ رفتم بالا که به دایانا سر بزنم....

شرط نداره ولی لایک یادتون نره ❤️❤️❤️