عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا؟ من کجا ؟عشق کجا؟طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم تو درقلب و منِ خسته به چاهی. گُنه ازکیست؟
ازآن پنجره ی باز؟
ازآن لحظه ی آغاز ؟
ازآن چشمِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش میشد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم،
جای آن یک شب مهتاب،تو رایک نظراز کوچه ی عشاق ببینم....
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا؟ من کجا ؟عشق کجا؟طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم تو درقلب و منِ خسته به چاهی. گُنه ازکیست؟
ازآن پنجره ی باز؟
ازآن لحظه ی آغاز ؟
ازآن چشمِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش میشد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم،
جای آن یک شب مهتاب،تو رایک نظراز کوچه ی عشاق ببینم....
۴.۰k
۱۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.