𝒯𝒽ℯ ℴ𝓃𝓁𝓎 𝓅𝒽ℴ𝓉ℴ 𝓁ℯ𝒻𝓉 p⁴
جونگ کوک و تهیونگ شروع میکنن ب پوشیدن لباس هاشون...
آچا ویو
وقتی بهوش امدم مجبورم کردن ک برم دیدنش خدایا چرا من؟
رفتم حموم بعدش روتین پوستی و ی پیرهن بلند مشکی پوشیدم با کفش مشکی ی آرایشی هم کردمو موهامو باز گذاشتم(همه رو میزارم)
راوی ویو
آچا از پله ها پایین میاد و به سمت بقیه میره
ب ت:به به میبینم برادر زاده من جذابیتش ب من رفته*خنده
ب آ:همین مونده ک ب تو بره*باحالت مسخره
همه شروع ب خندین میکنند بجز مادربزرگ ک خیره ب نوه اش بود و غم پشت آن چهره خندان او میدید
ب ت:یاااااا*حالت اعصبانی
+بابا راست میگن عمو جون من هیچ وقت ب جذابیت شما نمیرسم*خنده
ب ت:قربون برادر زاده م بشم
بابای آچا چشم هاشو تو حدقه میچرخونع
پ:خب خب بسه باید بریم گل بخریم واسشون*خنده
+پدربزرگ میشه من فقد واس جونگ کوک بگیرم؟*کیوت
پ:نه واس هردو شون باید بگیری و شخصا باید باید بهشون بدی*تاکیدی
آچا خودشو مظلوم میکنه و سرشو ب سمت پدربزرگش خم میکنه و بهش نگاه میکنه
پ:نه آچا هردوشون*تاکیدی
پ:سریع تر ماشین هارو آماده کنید آچا تو ی ماشین جدا باید باشه ک با تهیونگ برگرده*جدی
+چیییییییییییییییییییییییییییییییییی *تعجب
همه ب آچا نگاه میکنن
م آ و م ت:خوبی عزیزم؟*نگران
آچا رو بغل میکنه و دم گوشش میگه
م: نگران نباش عزیزم من مراقبتم*ناراحت
+ممنون مامانبزرگ من فقد شما رو دارم*بغض
مادربزرگ آچا رو از بغلش در آورد بهش نگاه کرد
م:گریه نکن آرایشت خراب میشه*لبخند
+چشم*خنده
م:بیا بریم*لبخند
دستش رو سمت آچا دراز میکنه آچا دست مادربزرگش رو میگره و به سمت...
آچا ویو
وقتی بهوش امدم مجبورم کردن ک برم دیدنش خدایا چرا من؟
رفتم حموم بعدش روتین پوستی و ی پیرهن بلند مشکی پوشیدم با کفش مشکی ی آرایشی هم کردمو موهامو باز گذاشتم(همه رو میزارم)
راوی ویو
آچا از پله ها پایین میاد و به سمت بقیه میره
ب ت:به به میبینم برادر زاده من جذابیتش ب من رفته*خنده
ب آ:همین مونده ک ب تو بره*باحالت مسخره
همه شروع ب خندین میکنند بجز مادربزرگ ک خیره ب نوه اش بود و غم پشت آن چهره خندان او میدید
ب ت:یاااااا*حالت اعصبانی
+بابا راست میگن عمو جون من هیچ وقت ب جذابیت شما نمیرسم*خنده
ب ت:قربون برادر زاده م بشم
بابای آچا چشم هاشو تو حدقه میچرخونع
پ:خب خب بسه باید بریم گل بخریم واسشون*خنده
+پدربزرگ میشه من فقد واس جونگ کوک بگیرم؟*کیوت
پ:نه واس هردو شون باید بگیری و شخصا باید باید بهشون بدی*تاکیدی
آچا خودشو مظلوم میکنه و سرشو ب سمت پدربزرگش خم میکنه و بهش نگاه میکنه
پ:نه آچا هردوشون*تاکیدی
پ:سریع تر ماشین هارو آماده کنید آچا تو ی ماشین جدا باید باشه ک با تهیونگ برگرده*جدی
+چیییییییییییییییییییییییییییییییییی *تعجب
همه ب آچا نگاه میکنن
م آ و م ت:خوبی عزیزم؟*نگران
آچا رو بغل میکنه و دم گوشش میگه
م: نگران نباش عزیزم من مراقبتم*ناراحت
+ممنون مامانبزرگ من فقد شما رو دارم*بغض
مادربزرگ آچا رو از بغلش در آورد بهش نگاه کرد
م:گریه نکن آرایشت خراب میشه*لبخند
+چشم*خنده
م:بیا بریم*لبخند
دستش رو سمت آچا دراز میکنه آچا دست مادربزرگش رو میگره و به سمت...
۳.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.